کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حدیث گفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حديث الساعة
دیکشنری عربی به فارسی
سخن روز
-
حرف و حدیث
لهجه و گویش تهرانی
شایعه
-
حرف و حدیث
فرهنگ گنجواژه
شایعه.
-
حدیث یا روایت شفاهی وزبانی
دیکشنری فارسی به عربی
قبالة
-
حرف و حدیث و روایت
فرهنگ گنجواژه
شایعه و داستان.
-
جستوجو در متن
-
تحادث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tahādos با هم حدیث گفتن؛ با هم سخن گفتن.
-
خبر گفتن
لغتنامه دهخدا
خبر گفتن . [ خ َ ب َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) نقل خبر کردن . خبری را بدیگری رسانیدن . خبری بدیگری گفتن . || حدیث گفتن . نقل خبر (خبر به اصطلاح اصولیین ) کردن . علم حدیث تعلیم دادن . اخبار و احادیث برای مردمان بیان کردن .
-
تحادث
لغتنامه دهخدا
تحادث . [ ت َ دُ ] (ع مص ) با هم سخن گفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). با یکدیگر حدیث گفتن . (آنندراج ) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). با یکدیگر حدیث کردن . (زوزنی ).
-
سخن گفتن
دیکشنری فارسی به عربی
تکلم , حديث , عنوان , قل ، إبلاغٌ عن
-
تحدیث
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص ل .) سخن گفتن ، حدیث کردن .
-
مسامرة
لغتنامه دهخدا
مسامرة. [ م ُ م َ رَ ] (ع مص ) مسامره . افسانه گفتن . (منتهی الارب ). با کسی سمر گفتن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). با یکدیگر حدیث گفتن در شب . (اقرب الموارد).
-
تحدث
فرهنگ فارسی معین
(تَ حَ دُّ) [ ع . ] (مص ل .) سخن گفتن ، حدیث کردن .
-
تحدث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tahaddos ۱. حدیث کردن؛ سخن گفتن.۲. خبر دادن.
-
فضول گفتن
لغتنامه دهخدا
فضول گفتن . [ ف ُ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) یاوه گویی . بیهوده گفتن . فضول آوردن : تا کی بری عذاب و کنی ریش را خضاب ؟تا کی فضول گویی و آری حدیث غاب ؟رودکی
-
قصه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قصَّة، جمع: قِصَص] qesse ۱. ماجرایی واقعی یا خیالی؛ حکایت؛ داستان.۲. خبر؛ حدیث.۳. عریضه.۴. بیان احوال.〈 قصه پرداختن: (مصدر لازم) = 〈 قصه گفتن: ◻︎ نماز شام غریبان چو گریه آغازم / به مویههای غریبانه قصه پردازم (حافظ: ۶۶۶).〈...