کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حدیث مرفوع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
صاحب حدیث
لغتنامه دهخدا
صاحب حدیث . [ ح ِ ح َ ] (ص مرکب ) آنکه حدیث داند. محدث : موفق امام صاحب حدیثان و همه ٔ اعیان گفتند صواب جز این نیست که اگر جز این کرده آید این شهر غارت شود. (تاریخ بیهقی ). موفق امام صاحب حدیثان با طغرل برفته بود. (تاریخ بیهقی ).
-
اصول حدیث
لغتنامه دهخدا
اصول حدیث . [ اُ ل ِ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به اصول الحدیث شود.
-
اصحاب حدیث
لغتنامه دهخدا
اصحاب حدیث . [ اَ ب ِ ح َ ] (اِخ ) اصحاب حدیث مالک و شافعی و سفیان ثوری و احمدبن حنبل و اصحاب ایشان و غیرهم . (نفایس الفنون ). یکی از دو مذهب سنّت و جماعت و آنان پنج فرقه اند:داودیه . شافعیه . مالکیه . حنبلیه . عشریه . (بیان الادیان ). و شهرستانی آرد...
-
خوش حدیث
لغتنامه دهخدا
خوش حدیث . [ خوَش ْ / خُش ْ ح َ ] (اِ مرکب ) حدیث خوش . حدیث خوب . حدیث نیکو : هست شعر آن خوش حدیثی کاستماعش کرده اندهم نبی و هم ولی و هم امیر و هم امام . سوزنی .|| (ص مرکب ) خوش سخن . خوش گفتار. خوشگو. خوب سخن .
-
حديث الساعة
دیکشنری عربی به فارسی
سخن روز
-
حرف و حدیث
لهجه و گویش تهرانی
شایعه
-
حرف و حدیث
فرهنگ گنجواژه
شایعه.
-
حدیث یا روایت شفاهی وزبانی
دیکشنری فارسی به عربی
قبالة
-
حرف و حدیث و روایت
فرهنگ گنجواژه
شایعه و داستان.
-
جستوجو در متن
-
مرفوعة
لغتنامه دهخدا
مرفوعة. [ م َ ع َ ] (ع ص ) تأنیث مرفوع ، که نعت مفعولی است از مصدر رفع. رجوع به مرفوع و رفع شود.- احادیث مرفوعة ؛ حدیثهای مرفوع ، مرفوع از احادیث . رجوع به مرفوع و حدیث شود.|| بالا برده شده . بلند داشته و برداشته شده و برافراشته : فرش مرفوعة. (قرآن ...
-
مرفوع
لغتنامه دهخدا
مرفوع . [ م َ] (ع مص ، اِ) نوعی از دویدن ، و آن مصدر است چون مجلود و معقول : هذه دابة لیس لها مرفوع . (از منتهی الارب ). دویدنی است کمتر از حُضر. (از اقرب الموارد). || بالاترین و سریعترین حرکت . (از اقرب الموارد). || (ص ) نعت مفعولی از رفع. رجوع به ر...
-
خراش
لغتنامه دهخدا
خراش . [ خ َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ زبیر او از جابر و جابر از ابن عباس این حدیث مرفوع را نقل می کند: اذا استلقی احدکم فلایضع رجله علی اخری . (از لسان المیزان ج 2 ص 396).
-
طارق
لغتنامه دهخدا
طارق . [ رِ ] (اِخ ) ابن علقمةبن ابی رافع والد عبدالرحمن . بغوی گفته است وی در کوفه مسکن داشت . ابن مندة گوید در حدیث ابواسحاق او را ذکری است . و حدیثی مرفوع که در آن اختلاف شده از او روایت گردیده است . وی صحابی بوده است . (الاصابة ج 3 ص 282).
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن یزیدبن مسلم الغنوی البصری . عقیلی غالب احادیث او را موهوم می داند و سپس سیاق این حدیث مرفوع ابراهیم بن المعتمر العروقی را که از خالد و خالداز برأبن یزید از قتادة از انس آورده است نیکو میداند: «یوش» أن یملاء اﷲ ایدیکم من الع...
-
بله
لغتنامه دهخدا
بله . [ ب َ هََ ] (ع اسم فعل ) اسم فعل است به معنی دَع یعنی بمان ، و مابعد آن منصوب آید بر مفعولیت چنانکه گوئی : بله عمرا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دست بدار. بگذار. (دهار). ترک کن . فروگذار. || مصدر است به معنی ترک کردن . و اسم مابعد آن مجرو...