کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حدوث ی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حدوث ذاتی
لغتنامه دهخدا
حدوث ذاتی . [ ح ُ ث ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نیاز به دیگری داشتن . الحاجة الی الغیر. (تعریفات جرجانی در کلمه ٔ حادث ). در مقابل حدوث زمانی . هو کون الشی ٔ مفتقراً فی وجوده الی الغیر. (تعریفات جرجانی ص 56).
-
حدوث زمانی
لغتنامه دهخدا
حدوث زمانی . [ ح ُ ث ِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آنچه مسبوق به عدم باشد. (تعریفات جرجانی در کلمه ٔ حادث ). مقابل حدوث ذاتی . و آن بودن شی ٔ است مسبوق به عدم به سبق زمانی . (تعریفات جرجانی ص 56).
-
حدوث عالم
لغتنامه دهخدا
حدوث عالم . [ ح ُ ث ِ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح کلام و فلسفه ) مسبوق به عدم بودن جهانست . و این مسئله از مسائل غامض علم کلام و فلسفه است و عده ای از فلاسفه ٔ اسلام درباره ٔ آن کتب مستقل نوشته اند چنانکه دوازده کتاب که در این باره نوشته ش...
-
بی حدوث
لغتنامه دهخدا
بی حدوث . [ ح ُ ] (ص مرکب )زایل نشدنی . قدیم . جاودان . همیشه . باقی : باد رایت بی تباهی باد شخصت بی حدوث باد جاهت بی تناهی باد جانت بی ضرر.سنائی .
-
مَنَعَ حُدوثَ احتکاکٍ بَينَ الجانِبَينِ
دیکشنری عربی به فارسی
مانع بروز اصطکاک (برخور) ميان دو طرف شد , از پديد آمدن اصطکاک (برخورد) ميان دو طرف جلوگيري کرد
-
جستوجو در متن
-
علت مبقیه
لغتنامه دهخدا
علت مبقیه . [ ع ِل ْ ل َ ت ِ م ُ ی َ /ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) علتی که باعث بقای موجودات بعد از حدوث میشود. (از فرهنگ اصطلاحات فلسفی ).
-
کیومرثیه
لغتنامه دهخدا
کیومرثیه . [ ک َ م َ ثی ی َ ] (اِخ ) فرقه ای ازمجوس ، منسوبند به کیومرث و ایشان دو اصل ثابت کنند،یکی نور و دویم ظلمت ، و نور را یزدان خوانند و ظلمت را اهرمن ، و گویند یزدان قدیم است و اهرمن محدث و سبب حدوث اهرمن آن بود که یزدان اندیشه کرد که اگر اورا...
-
معمریه
لغتنامه دهخدا
معمریه . [ م َ م َ ری ی َ ] (اِخ ) فرقه ای از معتزله اتباع معمربن عبادالسلمی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). اینان معتقدندحق تعالی جز اجسام چیزی نیافریده و اعراض مخلوق اجسامند یا طبعاً مانند آتش برای سوزاندن و آفتاب برای گرمی و یا اختیاراً مانند ...
-
قلوماین
لغتنامه دهخدا
قلوماین . [ ق ُ ی ُ ] (معرب ، اِ) و آن را شجره ٔ ابی مالک و اهل دمشق صابون القاف و صابون الثیاب و ظفرالقط خوانند. نباتی است جبلی و بستانی ساق آن مربع شبیه به ساق باقلا و برگ آن شبیه به برگ لسان الجمل ، برساق آن غلافها و اطراف بعضی مایل به طرف بعضی و ...
-
نجاریه
لغتنامه دهخدا
نجاریه . [ ن َج ْ جا ری ی َ ] (اِخ ) یکی از شش فرقه ٔ مجبره . (بیان الادیان ). نام فرقه ای بزرگ از فرق اسلامیه است . اینان اصحاب محمدبن حسین نجارند و در خلق افعال با اهل سنت موافقند و گویند استطاعت با فعل توأم است و بنده فعلش کسبی است ، در صفات وجود...
-
الفتی ساوجی
لغتنامه دهخدا
الفتی ساوجی . [ اُ ف َی ِ وَ ] (اِخ ) فرزند حسین ساوجی . شاعر قرن یازدهم هجری . وی بهند سفر کرد و از مقربان عبداﷲ قطب شاه شد، و رساله ای در عروض و قافیه بنام او تألیف کرد. در اواخر عمر به اصفهان آمد و با نصرآبادی صاحب تذکره ٔ نصرآبادی ملاقات نمود. ش...
-
حمیریان
لغتنامه دهخدا
حمیریان . [ ح ِ ی َ ] (اِخ ) نام سلسله ای است که پیش از اسلام در یمن حکمرانی داشتند و بزرگترین و متمدن ترین دولت عربی را بوجود آوردند. این سلسله در زمان جاهلیت ظهور کرد و آبادانی و عمرانی به دست آنان در حضرموت و یمن بوجود آمد که هنوز هم آثار آن محو ن...
-
قدریة
لغتنامه دهخدا
قدریة. [ ق َ دَ ری ی َ ] (اِخ ) کسانی هستند که گمان کنند هرکس آفریدگار کار خویش است و کفر و معاصی را به تقدیر خدا ندانند. (تعریفات جرجانی ). طائفه ای از معتزله اند. از معتزله بیست مذهب منشعب گشته که یکی از آنان قدریه است و همه در چند امر با هم اتفاق ...
-
معاینه
لغتنامه دهخدا
معاینه . [ م ُ ی َ ن َ / ی ِ ن ِ ] (از ع ، اِمص ) به چشم دیدن . رویاروی دیدن چیزی را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و از آن شرح کردن نباید که به معاینه حالت و حشمت ... دیده آمده است . (تاریخ بیهقی ). به نظاره ایستاده بودم و آنچه گویم از معاینه گویم ....