کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حداقل اقامت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
minimum stay
حداقل اقامت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] کوتاهترین زمان لازم برای اقامت مسافر در یک مقصد مشخص، در ازای نرخ ثابتی که دستاندرکاران گردشگری تعیین کردهاند
-
واژههای مشابه
-
minimum service
حداقل خدمات
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] کمترین امکانات و تسهیلات پیشبینیشده در خدمات گردشگری و جهانگردی بهویژه در مهمانخانهها/ هتلها
-
minimum connection time, MCT, minimum connecting time
حداقل زمان انتقال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی، حملونقل هوایی] حداقل زمان مجاز برای جابهجایی مسافر از یک وسیلۀ نقلیه بهوسیلۀ نقلیۀ دیگر، براساس زمان ورود و خروج برنامهریزیشدۀ آنها
-
minimum continuous speed
حداقل سرعت پیوسته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] حداقل سرعتی که در آن لوکوموتیو تحت بارگذاری سنگین میتواند بدون آسیب دیدن موتور کشنده بهطور پیوسته حرکت کند
-
خلبانی که حداقل پنج هواپیمای دشمن را سرنگون کرده باشد
دیکشنری فارسی به عربی
آس
-
جستوجو در متن
-
inpatient admission
پذیرش بستری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مدیریت سلامت] پذیرفتن رسمی فرد برای دریافت خدمات پرستاری و تشخیصی و درمانی یا سایر خدمات سلامت با حداقل یک شب اقامت در مرکز ارائۀ خدمت
-
وطن
لغتنامه دهخدا
وطن . [وَ / وَ طَ ] (ع اِ) جای باش مردم . (منتهی الارب ). جای باشش مردم . (کشاف اصطلاحات الفنون ). جای باشش . جای اقامت . محل اقامت . مقام و مسکن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جائی که شخص زاییده شده و نشوونما کرده و پرورش یافته باشد. شهر زاد...
-
تابعیت
لغتنامه دهخدا
تابعیت . [ ب ِ عی ی َ ] (مص جعلی ، اِمص ) پیروی و اطاعت کردن . (فرهنگ نظام ). تابع بودن . پیرو بودن . || از رعایای یک ملک ودولت بودن . از تبعه ٔ مملکتی محسوب شدن . مثال : تابعیت ایران برای من باعث سرافرازی است . (فرهنگ نظام ).تابعیت : عبارت است از را...
-
خوی
لغتنامه دهخدا
خوی . [ خُی ْ ] (اِخ ) نام یکی از شهرستانهای استان آذربایجان است که از شمال به شهرستان ماکو و از جنوب بشهرستان ارومیه و از خاور به شهرستان مرند و از باختر به کشور ترکیه محدود است . ناحیه ٔ سرحدی قطور که کردنشین می باشد جزء این شهرستان محسوب می گردد. ...
-
تاجیک
لغتنامه دهخدا
تاجیک . (ص ، اِ) غیر عرب و ترک را تاجیک نامند. (شرفنامه ٔ منیری ). تازیک وتاژیک ، بر وزن و معنی تاجیک است که غیر عرب و ترک باشد. (برهان ). || عرب زاده ای که در عجم کلان شود. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). فرزند عرب در عجم زاییده و برآمده را نیز گویند. (ب...
-
حد
لغتنامه دهخدا
حد. [ ح َدد ] (ع اِ) حائل میان دو چیز. (منتهی الارب ). حاجز بین دو شی ٔ. فاصل میان دو چیز. فصل . الفصل بینک وبینه . (تعریفات جرجانی ). || نهایت هرچیز.منتهای هر چیزی . (منتهی الارب ). کران . کرانه . (ترجمان عادل بن علی منسوب بجرجانی ) کنار. کناره . (م...
-
گاندی
لغتنامه دهخدا
گاندی . (اِخ ) پیشوای هندوان و موجد استقلال هندوستان .موهندس کرم چند گاندی روزدوم اکتوبر 1869 م . در شهر پور بندر که یکی از توابع کاتیاوار واقع در ایالت غربی هند است پا به عرصه ٔ وجود گذاشت . او از یک خانواده ٔ متوسط متعلق بگروه بازرگانان بود. پدر بز...
-
ابوطاهر قرمطی
لغتنامه دهخدا
ابوطاهر قرمطی . [ اَ هَِ رِ ق َ م َ / ق ِ م ِ ] (اِخ ) سلیمان بن حسن جنابی ابن بهرام فارسی . از مردم گنافه ٔ فارس . در روز دوشنبه ٔ 25 ربیعالاَّخر 311 هَ . ق . به بغداد خبر آمد که ابوطاهر سلیمان بن حسن جنابی با 1700 پیاده به بصره آمده و نردبان ها بر ...