کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حداد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حداد
/haddād/
معنی
۱. آهنگر.
۲. آهنفروش.
۳. دربان.
۴. زندانبان.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آهنفروش، آهنگر، چلنگر، نهامی
۲. دربان
۳. زندانبان ≠ زندانی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حداد
واژگان مترادف و متضاد
۱. آهنفروش، آهنگر، چلنگر، نهامی ۲. دربان ۳. زندانبان ≠ زندانی
-
حداد
فرهنگ فارسی معین
(حَ دّ) [ ع . ] (ص .) آهنگر، آهن فروش .
-
حداد
لغتنامه دهخدا
حداد. [ ] (اِخ ) ابن شراحیل . یکی از ملوک یمن که برخی او را بلقیس دانند و بعضی از خواهران بلقیس . (حبیب السیر چ 1271 هَ . ق . جزء 2 ج 1 ص 93). و در چ خیام ج 1 ص 264، هدهاد آمده است .
-
حداد
لغتنامه دهخدا
حداد. [ ح َدْ دا ] (اِخ ) (ابوالحسن ...). مستوفی در خاتمه ٔ فصل چهارم از باب پنجم از تاریخ گزیده ، وی را در عداد مشایخ که تاریخ ایشان را نمیداند یاد کرده است . (تاریخ گزیده ص 795).
-
حداد
لغتنامه دهخدا
حداد. [ ح َدْ دا ] (اِخ ) (جرجی ...) ابن موسی شاعر و نویسنده ٔ مسیحی عرب متولد زحله (سوریة) است . وی روزنامه ٔ «عصر جدید» را دردمشق چهار سال منتشر کرد و نیز روزنامه های «الراوی »را بصورت هفتگی و مجله ٔ «النعمة» را مدتی منتشر میکرد. و داستان «نکارتر» ...
-
حداد
لغتنامه دهخدا
حداد. [ ح َدْ دا ] (اِخ ) اصفهانی ابوالفضل حمدبن احمد. مافروخی او را در عداد محدثان اصفهان شمرده است . (محاسن اصفهان ، صص 30-31). و در ترجمه ٔ آن کتاب ، او را حمد احمد خوانده اند. (ترجمه ٔ محاسن 123).
-
حداد
لغتنامه دهخدا
حداد. [ ح َدْ دا ] (اِخ ) امین بن سلیمان برادر نجیب حداد لبنانی است . (1870-1912م ). او راست : منتخبات امین الحداد چ اسکندریه ، 1913م . (معجم المطبوعات عربی ).
-
حداد
لغتنامه دهخدا
حداد. [ ح َدْ دا ] (اِخ ) او راست : عشرة الحداد و هو مشهور بین المحدثین . (کشف الظنون ). و شاید این حداد با حداد فقره ٔ قبل یکی باشد.
-
حداد
لغتنامه دهخدا
حداد. [ ح َدْ دا ] (اِخ ) بصری .حسن بن احمد قاضی شافعی . مکنی به ابومحمد. او راست : کتاب ادب القاضی . والشهادات . وی در 380هَ . ق . درگذشت . و در هدیة العارفین ص 273 نام او حسین آمده است .
-
حداد
لغتنامه دهخدا
حداد. [ ح َدْ دا ] (اِخ ) جبرائیل افندی . او راست : تاریخ الحرب السودانیة، که در روزنامه «اللطائف » بتدریج منتشر و سپس بصورت کتابی آنرا تمام کرد. (معجم المطبوعات چ مصر 1887 م .).
-
حداد
لغتنامه دهخدا
حداد. [ ح َدْ دا ] (اِخ ) حسینی ، عبداﷲ. رجوع به ابن علوی الحدادی در ذیل لغت نامه شود.
-
حداد
لغتنامه دهخدا
حداد. [ ح َدْ دا ] (اِخ ) حسینی . شیخ محمدبن خلف . او راست : ارشادالاخوان ، شرح «هدایة الصبیان فی تجوید القرآن » تألیف شیخ سعیدبن نبهان ، مصر، 1320. (معجم المطبوعات ).
-
حداد
لغتنامه دهخدا
حداد. [ ح َدْ دا ] (اِخ ) ده کوچکی است ازدهستان حومه ٔ بخش اردکان شهرستان شیراز. واقع در 12هزارگزی باختر اردکان و شوسه ٔ شیراز به اردکان . دارای 29تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
-
حداد
لغتنامه دهخدا
حداد. [ ح َدْ دا ] (اِخ ) سلیم امین . معلم دو مدرسه ٔ «المحاسبة و التجارة» عالی و متوسط در مصر. او راست : 1- تمرینات علی المحاسبة التجاریة و المالیة که در مطبعه ٔ المقتطف سال 1912 بچاپ رسیده . 2-الحساب التجاری و المالی که آنرا بمعاونت محمد سعیدالقطان...
-
حداد
لغتنامه دهخدا
حداد. [ ح َدْ دا ] (اِخ ) شیخ سلیمان ساکن اسکندریة و تا سنه ٔ 1891 م . زنده بوده است . او راست : قلادة العصر که دیوان اوست چاپ اسکندریة 1891 م . در 112 صفحه . (معجم المطبوعات ).