کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حداثة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حداثة
لغتنامه دهخدا
حداثة. [ ح َدْ دا ث َ ] (اِخ ) (به معنی تازه ) دهی است در دشت یهودا. (کتاب یوشع15:27) و موقعش همان ابدهی کنونی است . (قاموس کتاب مقدس ).
-
واژههای همآوا
-
حداثت
واژگان مترادف و متضاد
۱. تازگی، نوی ≠ کهنگی، قدمت ۲. ابتدا، اوان، اول ≠ انتها ۳. برنایی، شباب، نوجوانی، نوخاستگی
-
حداثت
فرهنگ فارسی معین
(حَ ثَ) [ ع . حداثة ] 1 - (مص ل .) نو شدن ، تازه گردیدن . 2 - (اِمص .) نوی ، تازگی . 3 - نوخاستگی ، نوجوانی . 4 - (اِ.) ابتدای هرچیز، اول هر امر.
-
حداثت
لغتنامه دهخدا
حداثت . [ ح َ ث َ ] (ع اِ) حدوث . برنائی . (دهار) (ادیب نطنزی ). جوانی . (دهار) (ادیب نطنزی ) (مهذب الاسماء). اول جوانی . (منتهی الارب ). || تازگی . نوی . || اول هر چیزی . آغاز امری ؛ حداثث امری ، آغاز و اول و شروع کاری . (از منتهی الارب ).- حداثت سن...
-
حداثت
لغتنامه دهخدا
حداثت . [ ح َ ث َ ] (ع مص ) شدن . تازه شدن . شدن چیزی که نبود. (منتهی الارب ).
-
حداثت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی: حداثة] [قدیمی] hadāsat ابتدا و اول چیزی؛ آغاز امری؛ اول جوانی.
-
جستوجو در متن
-
حداثت
فرهنگ فارسی معین
(حَ ثَ) [ ع . حداثة ] 1 - (مص ل .) نو شدن ، تازه گردیدن . 2 - (اِمص .) نوی ، تازگی . 3 - نوخاستگی ، نوجوانی . 4 - (اِ.) ابتدای هرچیز، اول هر امر.
-
غرارة
لغتنامه دهخدا
غرارة. [ غ َ رَ ] (ع مص ) به معنی غِرَّة. (منتهی الارب ). غفلت . (از اقرب الموارد). غافل شدن و غفلت ورزیدن . (برهان قاطع). غافل شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || نوجوان بودن . حداثت سن : کان ذلک علی غرارتی ؛ ای حداثة سنی . || غرارت . عشقبازی پس از آزمود...
-
برنایی
لغتنامه دهخدا
برنایی . [ ب َ / ب ُ ] (حامص ) برنائی . جوانی . (غیاث ) (آنندراج ). برناهی . حداثة. (از دهار). شباب . شبیبة : کنون جوئی همی حیلت که گشتی سست و بی طاقت ترا دیدم به برنایی فسارآهخته و لانه . کسائی .برین کار او پیشدستی کندبه برنایی و تندرستی کند. فردوسی...