کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حجون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حجون
لغتنامه دهخدا
حجون . [ ح َ ] (اِخ ) نام کوهی است ببالای مکه و در آن مقبره است . (معجم البلدان ) (منتهی الارب ). گورستانی است به مکه . (مهذب الاسماء). || موضعی است دیگر در یک فرسنگ و ثلثی از مکه که سقیفه ٔ آل زیار در آن است و اصمعی گفت کوه مشرف است که جنب مسجدالبیع...
-
حجون
لغتنامه دهخدا
حجون . [ ح َ ] (ع اِ) هر غزوه ای که نخست خلاف آن ظاهر کنند و آخر کار همانجا روند. غزوه ٔ دور و دراز. (معجم البلدان ).
-
حجون
لغتنامه دهخدا
حجون . [ ح َ ] (ع ص ) کاهل . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
ابودلامه
لغتنامه دهخدا
ابودلامه . [ اَ دُ م َ ] (اِخ ) نام کوهی مشرف بر حجون مکه . (تاج العروس ).در منتهی الارب جیحون به جای حجون آمده و غلط است .
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن جعفربن محمدبن عبدالرحیم بن حجون قنائی ، ملقّب به فتح الدین . رجوع به علی قنائی شود.
-
ذوالخیشة
لغتنامه دهخدا
ذوالخیشة. [ ذُل ْ خ َ ش َ ] (اِخ ) نام زاهدی به مکه ٔمکرمه که بر یک ازار ستر عورت اقتصار کرده و در حجون سکونت داشت و این لقب از آن روی به او داده بودند که ژولیده موی و خاک آلود و درشت پوست بود مانند خیش .
-
علی قنائی
لغتنامه دهخدا
علی قنائی . [ ع َ ی ِ ق َ ] (اِخ ) ابن محمدبن جعفربن محمدبن عبدالرحیم بن حجون قنائی . ملقب به فتح الدین . وی در سال 708 هَ . ق . در قوص درگذشت . او راست : مختصرالروضة. و نیز اشعاری دارد. (از معجم المؤلفین از الطالع السعید ادنوری ص 215).
-
قاضی ابن جماعة
لغتنامه دهخدا
قاضی ابن جماعة. [ اِ ن ُ ج َ ع َ ] (اِخ ) عبد العزیزبن محمدبن ابراهیم بن سعداﷲبن جماعةبن صخر یا جماعة علی بن حارم بن صخربن حجر حموی کنانی شافعی ، ملقب به عزالدین و مکنی به ابوعمر. از افاضل شافعی اواسط قرن هشتم هجری و قاضی القضاة مصر و شام و نیکومحضر ...