کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حجوم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حجوم
لغتنامه دهخدا
حجوم . [ ح َ ] (ع ص ) کشنده ٔ خون . مکنده . || (اِ) فرج زنان بدان جهت که میمکد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شرم زن .
-
حجوم
لغتنامه دهخدا
حجوم . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حجم . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
هجوم
واژگان مترادف و متضاد
تاخت، تاختوتاز، تعرض، تک، تهاجم، حمله، مهاجمه، یورش
-
هجوم
فرهنگ واژههای سره
آفند، تازش، تک
-
هجوم
لغتنامه دهخدا
هجوم . [ هََ ] (اِخ ) نام تیغ ابوقتاده حارث بن ربعی رضی اﷲ عنه است . (منتهی الارب ).
-
هجوم
لغتنامه دهخدا
هجوم . [ هََ ] (ع ص ) ناگاه درآینده بر کسی . (منتهی الارب ). سریعالهجوم . (اقرب الموارد). || درآورنده . (منتهی الارب ). || باد سخت که خانه ها را ویران کند و گیاه یز را برکند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اصطلاح صوفیه ) آنچه بقوت وقت و حال بر قل...
-
هجوم
لغتنامه دهخدا
هجوم . [ هَُ ] (ع مص ) بناگاه آمدن بر چیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).- هجوم آوردن ؛ حمله کردن . روی آوردن برای غلبه بر دشمن . (یادداشت به خط مؤلف ) : در آغوش دو عالم غنچه ٔ زخمی نمی گنجدهجوم آورده بر دلها ز بس تاراج مژگانش . خاقانی .- هجوم...
-
هجوم
فرهنگ فارسی معین
(هُ) [ ع . ] (اِمص .) حمله ، یورش .
-
هجوم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] hojum ۱. حملۀ ناگهانی؛ یورش؛ تاخت.۲. [قدیمی] ناگاه درآمدن در جایی.
-
جستوجو در متن
-
حجم
لغتنامه دهخدا
حجم . [ ح َ ] (ع اِ) ستبرا. ستبری .ستبرنا. سطبری . سطبرا. گندگی . کلفتی . هنگفتی . ضخامت . ثخن . فداء. جسامت : با قلت اجزاء و خفت حجم مشتمل است بر شرح مواقف و مقامات سلطان محمود سبکتکین و برخی از احوال آل سامان . (تاریخ یمینی . نسخه ٔخطی کتابخانه ٔ م...
-
شیروان
واژهنامه آزاد
نام شهری در خراسان شمالیست(در زمان حکومت صفویه ایلاتی از کوردهای جنگجو برای مقابله با حجوم ازبکها به مرزهای شمال شرق ایران، از نواحی غربی ایران به این منطقه کوچ داده شدند که به واسطه رویه جنگاوری این مردم معروف بودند به شیرهای وان- وان شهری کوردنشین ...
-
زبانه زدن
لغتنامه دهخدا
زبانه زدن .[ زَ ن َ / ن ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) شعله ور شدن . زبانه کشیدن آتش . اِضطِرام . اِلتِظاء. (منتهی الارب ) (زوزنی ). اِلتِهاب . (منتهی الارب ). تَضَرﱡم . (زوزنی ). تَلَظّی . (زوزنی ) (ترجمان القرآن ) (دهار) (منتهی الارب ). تَلَفﱡظ. حُجم . حُجوم...