کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حجول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حجول
لغتنامه دهخدا
حجول . [ ح َ ] (ع ص ) دور. بعید. (منتهی الارب ).
-
حجول
لغتنامه دهخدا
حجول . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حجل . (منتهی الارب ).
-
حجول
لغتنامه دهخدا
حجول . [ ح ُ ] (ع مص ) فروشدن چشم بمغاک . (از منتهی الارب ). گود افتادن چشم .
-
واژههای همآوا
-
هجول
لغتنامه دهخدا
هجول . [ هََ ] (ع ص ) زن فراخ فرج . || زن تباهکار. (منتهی الارب ). المراءة البغی . (اقرب الموارد).
-
هجول
لغتنامه دهخدا
هجول . [ هَُ ] (اِخ ) کوهی است در حجاز که در یک نقطه با اخشبان تلاقی نماید. (معجم البلدان ).
-
هجول
لغتنامه دهخدا
هجول . [ هَُ ] (ع اِ) ج ِ هجل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
هجول
لغتنامه دهخدا
هجول . [ هَُ ] (ع ص ) روان : دموع هجول ؛ اشک روان . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
حجل
لغتنامه دهخدا
حجل . [ ح ِ ] (ع اِ) سپیدی . ج ، احجال . (منتهی الارب ). || بندی که بر پای نهند.پابرنجن . (منتهی الارب ). بند. پای بند که بر پا می نهند. خلخال . (ناظم الاطباء). پاورنجن . حَجل . ج ، حجول .
-
حجل
لغتنامه دهخدا
حجل . [ ح ِ ج ِ / ح ِ ج ِل ل ] (ع اِ) بند. پای بند که بر پای نهند. (ناظم الاطباء). پای برنجن . خلخال . (منتهی الارب ). ج ، احجال و حجول .
-
حجل
لغتنامه دهخدا
حجل . [ ح َ ] (ع مص ) جهجهان رفتن زاغ . برجستن و رفتن به یک پای . (منتهی الارب ). || حجل المقید؛ بلند کردن پای را و درنگی نمودن در رفتن آن قید کرده شده . (ناظم الاطباء). بدیر نهادن پای برداشته را در رفتن . (از منتهی الارب ). || حجل کودک ؛ خرامیدن او؛...