کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حجر قبطی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حجر دیماطی
لغتنامه دهخدا
حجر دیماطی . [ ح َ ج َ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حمداﷲ مستوفی در نزهةالقلوب گوید: سنگی است سیاه مثل لحام (؟) در دریا میباشد سوخته و با زیبق سحق کرده بر طلا نهند و بر آتش عرض کنند آبی رجراج شود.
-
حجر رصاصی
لغتنامه دهخدا
حجر رصاصی .[ ح َ ج َ رِ رَ ] (ترکیب وصفی ، ع اِ مرکب ) ابن البیطار در مفردات گوید: قال دیسقوریدوس فی الخامسة هو الحجر الشبیه فی لونه بالرصاص قوته شبیهة بقوة خبث الرصاص و غسله مثل غسله -انتهی . رجوع به حجرالرصاص شود.
-
حجر زیبق
لغتنامه دهخدا
حجر زیبق . [ ح َ ج َ رِ زَ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حجرالرمل . حجر زنجفر مخلوق . رجوع به حجرالزیبق شود.
-
حجر سامور
لغتنامه دهخدا
حجر سامور. [ ح َ ج َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حمداﷲ مستوفی در نزهة القلوب گوید: در کوه مغرب میباشد به هر سنگ که از آن خطی کشند آن سنگ پاره شود بی آنکه از او آوازی آید.
-
حجر سغلان
لغتنامه دهخدا
حجر سغلان . [ ح َ رِ س ُ ] (اِخ ) رجوع به حجرشغلان شود.
-
حجر سماوی
لغتنامه دهخدا
حجر سماوی . [ ح َ ج َ رِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حجر بقرانی . حجر بقران . حجارة الجو . حجرالصواعق .
-
حجر شجری
لغتنامه دهخدا
حجر شجری . [ ح َ ج َ رِ ش َ ج َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) داود ضریر انطاکی در تذکره گوید: حجر شجری ، المرجان . و ابن البیطار در مفردات گوید: هوالبسد و قد ذکر بالباء. در تحفه ٔ حکیم مؤمن نیز آمده است که حجر شجری بسد است و صاحب اختیارات بدیعی نیز گوید...
-
حجر شغلان
لغتنامه دهخدا
حجر شغلان . [ ح َ ج َرِ ش ُ ] (اِخ ) بضم الشین المعجمة و سکون الغین المعجمة ایضاً و آخره نون حصن فی جبل اللکام قرب انطاکیةمشرف علی بحیرة یغرا، و هو للداویة من الفرنج و هم قوم حبسوا انفسهم علی قتال المسلمین و منعوا انفسهم النکاح فهم بین الرهبان و الفر...
-
حجر شفاف
لغتنامه دهخدا
حجر شفاف . [ ح َ ج َ رِ ش َف ْ فا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حجر الشفاف . ابن البیطار در مفردات گوید: هو اسم ٌ لحجرالقیشور و یذکر فی حرف القاف . رجوع بحجر القیشور شود .
-
حجر شیاطین
لغتنامه دهخدا
حجر شیاطین .[ ح َ ج َ رِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حمداﷲ مستوفی در نزهة القلوب گوید: سنگ ابلیس است برنگ و وزن مانند یاقوت اما شفاف نیست . چون بسایند همچون زرنیخ زردی دهد و اگر مکرر کنند سرخ شود مانند شنگرف . جزئی از آن سنگ بر چهار جز و نقره نهند...
-
حجر صرف
لغتنامه دهخدا
حجر صرف . [ ح َ ج َ رِ ص َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به حجرالصرف شود.
-
حجر صفراوی
لغتنامه دهخدا
حجر صفراوی . [ ح َ ج َ رِ ص َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سنگی است که در زهره یعنی مرارة تولد کند .
-
حجر صنوبر
لغتنامه دهخدا
حجر صنوبر. [ ح َ ج َ رِ ص َ ن َ / نُو ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حمداﷲ مستوفی در نزهة القلوب گوید: آنرا با زعفران خلط کرده بر یرقان مالند زائل شود.
-
حجر طرار
لغتنامه دهخدا
حجر طرار. [ ح َ ج َ رِ طَرْ را ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حجر مشقق . رجوع بحجر مشقق شود.
-
حجر عاجی
لغتنامه دهخدا
حجر عاجی . [ ح َ ج َ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سنگ جراحت نیز خوانند، رفتن خون بازدارد. (نزهة القلوب حمداﷲ مستوفی ). و این همان حجر اعرابی و حجر العاج است که بفارسی شکر سنگ گویند و بشیرازی سنگ رخم .