کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حجت گرفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حجت آباد
لغتنامه دهخدا
حجت آباد. [ ح ُج ْ ج َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان نوق شهرستان رفسنجان در هفتادونه هزارگزی باختری رفسنجان و کنار راه مالرو رفسنجان - بافق . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
حجت آباد
لغتنامه دهخدا
حجت آباد. [ ح ُج ْ ج َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان نیگنان بخش بشرویه سر راه شوسه ٔ عمومی نیگنان .دامنه و گرم سیر است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
حجت آباد
لغتنامه دهخدا
حجت آباد. [ ح ُج ْ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رودآب بخش فهرج شهرستان بم در چهل ویک هزارگزی جنوب باختری فهرج و کنار راه فرعی بم بکروک . جلگه و گرمسیر است و 348تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات ، خرما، لبنیات است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ...
-
حجت آباد
لغتنامه دهخدا
حجت آباد. [ ح ُج ْ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سه قلعه ٔبخش حومه ٔ شهرستان فردوس در 26هزارگزی جنوب خاوری فردوس ، 3 هزارگزی شمال خاوری شوسه ٔ عمومی معدن بفردوس . جلگه و گرم سیر است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
حجت آباد
لغتنامه دهخدا
حجت آباد. [ ح ُج ْ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کشکوئیه شهرستان رفسنجان در پنجاه هزارگزی شمال باختری رفسنجان و نه هزارگزی خاوری شوسه ٔ رفسنجان به یزد. جلگه و سردسیر است و 200تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن لبنیات و پسته است . (فرهنگ جغرافیائ...
-
حجت آباد
لغتنامه دهخدا
حجت آباد. [ ح ُج ْ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان دربند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان در بیست وچهارهزارگزی شمال باختری کرمانشاهان و چهارهزارگزی شمال قزاقچی . دشت و سردسیر است . آب آن از چشمه ٔ خضرالیاس و محصول آن ، غلات ، حبوبات ، چغندرقند، صیفی ...
-
حجت آباد
لغتنامه دهخدا
حجت آباد. [ ح ُج ْ ج َ ] (اِخ ) رجوع به کانی تاله شود.
-
حجت آباد
لغتنامه دهخدا
حجت آباد. [ ح ُج ْ ج َ ] (اِخ )دهی است از دهستان سلطان آباد بخش حومه ٔ شهرستان سبزوار در 55هزارگزی شمال خاوری سبزوار کنار راه شوسه ٔ سبزوار جغتای دامنه و معتدل است . آب آن از قنات و محصولش غلات و بنشن است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
حجت آباد
لغتنامه دهخدا
حجت آباد. [ح ُج ْ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پائین جام بخش تربت جام شهرستان مشهد در 36هزارگزی جنوب خاوری تربت جام . جلگه و گرم سیر است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
حجت آباد
لغتنامه دهخدا
حجت آباد. [ح ُج ْ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دینور بخش صحنه ٔشهرستان کرمانشاهان در چهل و هشت هزارگزی باختری صحنه و 3هزارگزی جنوب راه کندوله . دامنه و سردسیر است و 478تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، حبوبات و قلمستان است . (فرهنگ جغرا...
-
حجت آباد
لغتنامه دهخدا
حجت آباد.[ ح ُج ْ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رستاق بخش اشکذر شهرستان یزد در یکهزار وصدگزی شمال باختر اشکذر کنار شوسه به یزد. جلگه و معتدل است و 371تن سکنه دارد. که زرتشتی هستند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
-
حسن حجت
لغتنامه دهخدا
حسن حجت . [ ح َ س َ ن ِ ح ُج ْ ج َ ] (اِخ ) (سید محمد...) از علمای قرن چهاردهم هجری در کربلا و کتابدارکتابخانه ٔ محتوی مخطوطات بود. (ذریعه 289 - 290).
-
حجت الاسلام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حجَّةالاسلام] hojjatol'eslām ۱. دلیل و راهنما و پیشوای مسلمانان.۲. لقب یا عنوانی برای روحانیون.
-
حجت الحق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حجَّةالحقّ] [قدیمی] hojjatolhaq[q] لقبی برای علمای بزرگ؛ کسی که در زمرۀ حکمای وقت محسوب شود.
-
حجت آباد نادری
لغتنامه دهخدا
حجت آباد نادری . [ ح ُج ْ ج َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان دستگردان بخش طبس شهرستان فردوس در20هزارگزی شمال طبس . دشت و گرمسیر خشک است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).