کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حجت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حجة
لغتنامه دهخدا
حجة. [ ح ِج ْ ج َ ] (ع اِ) نرمه ٔ گوش و بفتح هم آمده . || سال . (منتهی الارب ). || سوگندی است مر عربان را. (آنندراج ). و حجةاﷲ لاأفعل سوگند است مر عربان را. (منتهی الارب ). || یک بار حج کردن ، شاذ است لان القیاس الفتح . || ماه حج . ماه دوازدهم سال ق...
-
حجة
لغتنامه دهخدا
حجة. [ ح ِج ْ ج َ ] (ع اِ) نرمه ٔ گوش . (منتهی الارب ). شحم اذن .
-
حُجَّةٌ
فرهنگ واژگان قرآن
دليل (در اصل به معناي قصد بوده و به تلاش براي به کرسي نشاندن مقصد و مدعا نيز اطلاق مي گردد)
-
جستوجو در متن
-
حجاج
لغتنامه دهخدا
حجاج . [ ح ِ ] (ع مص ) محاجة. (زوزنی ). با کسی حجت گفتن . (زوزنی ) (ترجمان القرآن ). حجت آوردن . خصومت کردن . (منتهی الارب ). با کسی حجت گفتن . (تاج المصادر بیهقی ). با یکدیگر حجت گفتن . (دستور اللغة نطنزی ). حجت آوردن بر یکدیگر.
-
حجج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ حُجَّة] [قدیمی] hojaj = حجت
-
مبصر
لغتنامه دهخدا
مبصر. [ م َ ص َ ] (ع اِ) حجت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). حجت . دلیل واضح . (از اقرب الموارد). حجت و حجت واضح و آشکار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
زنهاره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] ← اتمامِحجت
-
hieroglyphist
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حجت الاسلام
-
بُرْهَانٌ
فرهنگ واژگان قرآن
دليل -حجّت
-
بُرْهَانَانِ
فرهنگ واژگان قرآن
دو دلیل - دو حجّت
-
بُرْهَانَکُمْ
فرهنگ واژگان قرآن
دليل شما-حجّت شما
-
استدلال
واژگان مترادف و متضاد
برهان، حجت، دلیل، محاجه
-
برهان
واژگان مترادف و متضاد
بینه، حجت، دلیل، فرنود
-
برهان آوردن
واژگان مترادف و متضاد
دلیلآوردن، استدلال کردن، حجت آوردن
-
برهان
فرهنگ نامها
(تلفظ: borhān) (عربی) دلیل ، حجت ، حجت روشن ، دلیل قاطع؛ از واژههای قرآنی؛ (در اعلام) نام پادشاهی از طبقات سلاطین اسلام.