کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حجت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حجت نمای
لغتنامه دهخدا
حجت نمای . [ ح ُج ْ ج َ ن َ / ن ُ ] (نف مرکب ) ظاهر الصلاح . || قیاس کننده . (ناظم الاطباء) : پژوهنده ای بود حجت نمای در آن انجمن گشت شاه آزمای .نظامی .
-
حجت نویس
لغتنامه دهخدا
حجت نویس . [ ح ُج ْ ج َ ن ِ ] (نف مرکب ) حکم نویس . نویسنده ٔ محکمه . منشی : بحجت نویسان دیوان خاک بجاوید مانان مینوی پاک .نظامی .
-
حجت آباد
لغتنامه دهخدا
حجت آباد. [ ح ُج ْ ج َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان اجارود بخش گرمی شهرستان اردبیل در ده هزارگزی شمال گرمی پنج هزارگزی شوسه ٔ گرمی و بیله سوار. جلگه و گرمسیر است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ص 173).
-
حجت آباد
لغتنامه دهخدا
حجت آباد. [ ح ُج ْ ج َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش شهداد شهرستان کرمان در بیست ودوهزارگزی خاور شهداد سر راه مالرو کشیت - دهو. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
حجت آباد
لغتنامه دهخدا
حجت آباد. [ ح ُج ْ ج َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان جندق بیابانک بخش خور بیابانک شهرستان نائین در پنجاه هزارگزی شمال خور، متصل براه فرعی خور بحجت آباد. جلگه و معتدل است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
-
حجت آباد
لغتنامه دهخدا
حجت آباد. [ ح ُج ْ ج َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه ٔ بخش زرند شهرستان کرمان در پانزده هزارگزی شمال باختر زرند و 2هزارگزی جنوب راه مالرو زرند - بافق . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
-
حجت آباد
لغتنامه دهخدا
حجت آباد. [ ح ُج ْ ج َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان درختنگان بخش مرکزی شهرستان کرمان در سی وپنج هزارگزی شمال خاوری کرمان و چهارهزارگزی جنوب راه مالرو شهداد - کرمان . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
حجت آباد
لغتنامه دهخدا
حجت آباد. [ ح ُج ْ ج َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت در پانزده هزارگزی جنوب خاوری سبزواران و 2هزارگزی جنوب راه فرعی سبزواران - عنبرآباد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
حجت آباد
لغتنامه دهخدا
حجت آباد. [ ح ُج ْ ج َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان نوق شهرستان رفسنجان در هفتادونه هزارگزی باختری رفسنجان و کنار راه مالرو رفسنجان - بافق . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
حجت آباد
لغتنامه دهخدا
حجت آباد. [ ح ُج ْ ج َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان نیگنان بخش بشرویه سر راه شوسه ٔ عمومی نیگنان .دامنه و گرم سیر است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
حجت آباد
لغتنامه دهخدا
حجت آباد. [ ح ُج ْ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رودآب بخش فهرج شهرستان بم در چهل ویک هزارگزی جنوب باختری فهرج و کنار راه فرعی بم بکروک . جلگه و گرمسیر است و 348تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات ، خرما، لبنیات است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ...
-
حجت آباد
لغتنامه دهخدا
حجت آباد. [ ح ُج ْ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سه قلعه ٔبخش حومه ٔ شهرستان فردوس در 26هزارگزی جنوب خاوری فردوس ، 3 هزارگزی شمال خاوری شوسه ٔ عمومی معدن بفردوس . جلگه و گرم سیر است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
حجت آباد
لغتنامه دهخدا
حجت آباد. [ ح ُج ْ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کشکوئیه شهرستان رفسنجان در پنجاه هزارگزی شمال باختری رفسنجان و نه هزارگزی خاوری شوسه ٔ رفسنجان به یزد. جلگه و سردسیر است و 200تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن لبنیات و پسته است . (فرهنگ جغرافیائ...
-
حجت آباد
لغتنامه دهخدا
حجت آباد. [ ح ُج ْ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان دربند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان در بیست وچهارهزارگزی شمال باختری کرمانشاهان و چهارهزارگزی شمال قزاقچی . دشت و سردسیر است . آب آن از چشمه ٔ خضرالیاس و محصول آن ، غلات ، حبوبات ، چغندرقند، صیفی ...
-
حجت آباد
لغتنامه دهخدا
حجت آباد. [ ح ُج ْ ج َ ] (اِخ ) رجوع به کانی تاله شود.