کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حجاج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حجاج
/hojjāj/
معنی
= حاج
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
حاجیان، زوار بیتاله
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حجاج
واژگان مترادف و متضاد
حاجیان، زوار بیتاله
-
حجاج
فرهنگ فارسی معین
(حَ جّ) [ ع . ] (ص .) بسیار حج کننده .
-
حجاج
فرهنگ فارسی معین
(جُ جّ) [ ع . ] (اِ.) جِ حاج ؛ کسانی که حج گزارند.
-
حجاج
لغتنامه دهخدا
حجاج . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) (یا الَ ...) ابوریحان بیرونی در کتاب الاَّثارالباقیة عن القرون الخالیة در جدول انواع ملوک و القاب واقعه بر اشخاص این انواع گوید: الحجاج لقب عام ملوک سریر است .
-
حجاج
لغتنامه دهخدا
حجاج . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابن ابراهیم ازرق بغدادی نزیل مصر. مکنی به ابی محمد. تابعی است . ربیع مرادی و ذهلی و ابوحاتم از وی روایت کنند. ابوحاتم و عجلی و ابن یونس او را توثیق کرده اند. (حسن المحاضرة ج 1 ص 125).
-
حجاج
لغتنامه دهخدا
حجاج . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن یزید التمیمی الکوفی . یکی از زهادو عباد عصر خویش . و او در سنه ٔ 92 هَ . ق . به قتل رسید. چنین است در حبیب السیر جزو 2 از ج 2 ص 59 ص 13 از چاپ اول طهران و در چاپ تهران ج 2 ص 161 چنین آمده است : و هم درین سال...
-
حجاج
لغتنامه دهخدا
حجاج . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابن ابی زیاد اسود.رجوع به حجاج بن اسود و لسان المیزان ج 2 ص 176 شود.
-
حجاج
لغتنامه دهخدا
حجاج . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابن ابی زینب واسطی ملقب به الصقیل و مکنی به ابی یوسف . محدث است و از او یزیدبن هارون روایت کند.
-
حجاج
لغتنامه دهخدا
حجاج . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابن ابی عثمان صواف . مکنی به ابی الصلت . محدث است .
-
حجاج
لغتنامه دهخدا
حجاج . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابن اسود. ثابت بنانی گفت : نکره است ، و کسی جز مستلم بن سعید از وی خبری نیاورده ، و او یک خبر منکر از انس آورده که پیغمبران در قبور خویش زنده هستند و نماز میگزارند. بیهقی آن را روایت کرد. و او همان حجاج بن ابی زیاد اسود اس...
-
حجاج
لغتنامه دهخدا
حجاج . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابن باب . رجوع به حجاج حمیری شود.
-
حجاج
لغتنامه دهخدا
حجاج . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابن حارث بن قیس بن عدی بن سهم قرشی سهمی . برادر سائب و عبداﷲ و ابوقیس ، و پسرعم عبداﷲبن حذافة. موسی بن عقبة و ابن اسحاق او را در ضمن کسانی که به حبشه هجرت کردند یاد کرده و خبر قتل او را در اجنادین همه بجز ابن سعد و سیف یاد...
-
حجاج
لغتنامه دهخدا
حجاج . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابن حجاج الاسلمی . ابن حبان گوید: کسانی که گمان برده اند که وی صحابی است در اشتباه هستند. بخاری و جز وی نیز او را در زمره ٔ تابعان شمرده اند. (الاصابة ج 2 ص 76 قسم 4).
-
حجاج
لغتنامه دهخدا
حجاج . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابن حمزه ٔ کندی . شیخ طوسی او را در عداد رجال شیعه آورده گوید: ابراهیم بن سلیمان از وی روایت دارد. (لسان المیزان ج 2 ص 176).
-
حجاج
لغتنامه دهخدا
حجاج . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابن حنتمة. جاحظ گوید: مردی در رقه بود به نام ابوعقیل و از اخبار بنی اسرائیل بسیار نقل میکرد. حجاج بن حنتمه بدو گفت : اسم گاو بنی اسرائیل چه بود؟ ابوعقیل گفت : حنتمة! حجاج گفت : در کجا دیدی ؟ گفت در کتاب عمرو عاص . (البیان ...