کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حجاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حجاب
/hejāb/
معنی
۱. چادر.
۲. روپوش؛ روبند.
۳. (تصوف) آنچه حائل و مانع میان طالب و مطلوب باشد و مانع تجلی حقایق شود.
۴. [قدیمی] پرده.
۵. [قدیمی، مجاز] آنچه مانع بین دو چیز دیگر باشد.
〈 حجابالغره (غرت): [قدیمی، مجاز] حیرت و سرگردانی.
〈 حجاب ظلمانی: [قدیمی، مجاز]
۱. شب.
۲. (تصوف) صفات ذمیمه.
〈 حجاب نورانی: (تصوف) [قدیمی، مجاز] صفات حمیده.
〈حجاب حاجز: (زیستشناسی) پردهای میان آلات صدری و اعضای درونی شکم؛ پردهای که قفسۀ سینه را از شکم جدا میکند؛ دیافراگم.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. برقع، پوشش، جلباب، چارقد، چارق، چاروق، روسری، رویبند، ستر، مقصوره، نقاب
۲. پرده، غشا
۳. حایل
برابر فارسی
پوشش
دیکشنری
purdah, veil
-
جستوجوی دقیق
-
حجاب
واژگان مترادف و متضاد
۱. برقع، پوشش، جلباب، چارقد، چارق، چاروق، روسری، رویبند، ستر، مقصوره، نقاب ۲. پرده، غشا ۳. حایل
-
حجاب
واژگان مترادف و متضاد
پردهداران، حاجیان، حاجبها، دربانان
-
حجاب
فرهنگ واژههای سره
پوشش
-
veil
حجاب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مطالعات زنان] پوششی که زنان برای محافظت از بدن یا پوشاندن سر و صورت به کار میبرند
-
حجاب
فرهنگ فارسی معین
(حِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - پرده ، ستبر. 2 - نقابی که زنان چهرة خود بدان پوشانند، روبند، برقع . 3 - چادری که زنان سرتاپای خود را بدان پوشانند.
-
حجاب
فرهنگ فارسی معین
(حُ جّ) [ ع . ] (اِ.) جِ حاجب ؛ پرده داران .
-
حجاب
لغتنامه دهخدا
حجاب . [ ح ِ ] (اِخ ) یا جهان ، نام موضعی است بر ساحل رود بیاه : روز شنبه پانزدهم لوای ظفرپناه از آب بیاه عبور نموده سایه ٔ اقبال بر منزل حجاب (ن ل : جهان ) انداخت و چهار شبانه روز آنجا توقف اتفاق افتاد. (حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 152). و در حبیب السیر ...
-
حجاب
لغتنامه دهخدا
حجاب . [ ح ِ ] (ع مص ) در پرده کردن . حجب . || بازداشتن از درآمدن . (منتهی الارب ). بازداشتن . (دهار) (زوزنی ). || روگیری . عفاف . حیا. شرم کردن : مرا بعرض تمنا حجاب نگذاردو گر خموش شوم اضطراب نگذارد. شجاعی کاشی .اگر حجاب کنی از خدا فرشته شوی چنین که...
-
حجاب
لغتنامه دهخدا
حجاب . [ ح ِ ](اِخ ) کوهی است عظیم سوای کوه قاف . (منتهی الارب ).
-
حجاب
لغتنامه دهخدا
حجاب . [ ح ُج ْ جا ] (اِخ ) دخت عبداﷲ شیخه ٔ صالحه ، شیخ رباط بغداد بود، و در محرم 725 هَ . ق . درگذشت . (درر الکامنة ج 2 ص 6).
-
حجاب
لغتنامه دهخدا
حجاب . [ ح ُج ْ جا ] (ع اِ) حاجب . حاجبان . پرده داران . چوبداران . خرم باشان . سادنان . بوابان . حدّادان . دربانان . آذنان . آنانکه مردمان را بازدارند. این کلمه در تاریخ بیهقی بسیار آمده است : و آنچه رسم است که اولیاء عهود را دهند از غلام و تجمل و آ...
-
حجاب
دیکشنری عربی به فارسی
حجاب , پرده , نقاب , چادر , پوشاندن , حجاب زدن , پرده زدن , مستوريا پنهان کردن
-
حجاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] hejāb ۱. چادر.۲. روپوش؛ روبند.۳. (تصوف) آنچه حائل و مانع میان طالب و مطلوب باشد و مانع تجلی حقایق شود.۴. [قدیمی] پرده.۵. [قدیمی، مجاز] آنچه مانع بین دو چیز دیگر باشد.〈 حجابالغره (غرت): [قدیمی، مجاز] حیرت و سرگردانی.〈 حجاب ظلما...
-
حجاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ حاجِب] [قدیمی] hojjāb = حاجب
-
حجاب
دیکشنری فارسی به عربی
حجاب