کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حتف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حتف
/hatf/
معنی
مرگ طبیعی؛ موت.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حتف
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (اِ.) مرگ ، موت .
-
حتف
لغتنامه دهخدا
حتف . [ ح َ ] (ع اِ) مرگ . موت . ج ، حتوف : آن قصد فصد ورید آن قوم را سببی بود و آن حیف حتف تمامت جماعت را داعیه ای . (جهانگشای جوینی ). || مردن به حتف انف خود؛ مردن بر بستر و فراش ، نه در جنگ و نه با ضرب و غرق و حرق . (از منتهی الارب ). و گویند: مات...
-
حتف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] hatf مرگ طبیعی؛ موت.
-
واژههای همآوا
-
هطف
لغتنامه دهخدا
هطف . [ هََ ] (ع مص ) دوشیدن شبان . || باریدن آسمان . || (اِ) آواز شیر در شیردوشه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
هطف
لغتنامه دهخدا
هطف . [ هََ طِ ] (ع ص ) باران بسیار. (منتهی الارب ).
-
هتف
لغتنامه دهخدا
هتف . [ هََ ] (ع اِ) آواز. (منتهی الارب ). آواز بلند. بانگ سخت . (از معجم متن اللغة). بانگ بلند. (دهار). هتاف .
-
هتف
لغتنامه دهخدا
هتف . [ هََ ] (ع مص ) هتاف . بانگ کردن . (تاج المصادر) (دهار). بانگ برزدن . آواز دادن . (مقدمة الادب ). خواندن . (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء): هتف به هتفاً؛ بانگ برزد بر او. (معجم متن اللغة). هتف به هاتف ؛ بانگ برزد برو کسی که شخص و...
-
هتف
فرهنگ فارسی معین
(هَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) بانگ کردن . 2 - (اِ.) آواز بلند.
-
جستوجو در متن
-
حتوف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ حَتف] [قدیمی] hotuf = حتف
-
حتوف
فرهنگ فارسی معین
(حُ) [ ع . ] (اِ.) جِ حتف ؛ مرگ ها، هلاک ها.
-
مرگ
واژگان مترادف و متضاد
۱. ارتحال، درگذشت، حتف، رحلت، فوت، مردن، منون، موت، میر، وفات ≠ هستی ۲. اجل ۳. زوال، فنا، نابودی، نیستی، هلاک ≠ حیات
-
حتوف
لغتنامه دهخدا
حتوف . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حَتف . (منتهی الارب ) : همه را طعمه ٔ سیوف و عرضه ٔ حتوف گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). ملک زوزن عنان او عیان بگرفت و به اعیان ارکان اشارت کرد تا سیوف حتوف از نیام برکشیدند. (جهانگشای جوینی ).
-
میتة
لغتنامه دهخدا
میتة. [ م َ ت َ ] (ع ص ، اِ) ماده ٔ میت . (مهذب الاسماء). مؤنث میت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (دهار). || مردار. (آنندراج ) (ترجمان القرآن جرجانی ص 97) (مهذب الاسماء). الحیوان الذی یموت حتف انفه . (اقرب الموارد). حیوان مرده که نه به زکات شرعی مر...