کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حبیش تفلیسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حبیش تفلیسی
لغتنامه دهخدا
حبیش تفلیسی . [ ح ُ ب َ ت َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن محمد التفلیسی . مکنی به ابی الفضل و ملقب به کمال الدین .شیخ ادیب . یکی از مشاهیر علوم و حکمت و هیئت و هندسه و نجوم و لغت ، صاحب تصانیف بسیار در علم طب و نجوم و لغت و جز آن . وی از قدماء حکما و قدوه ...
-
واژههای مشابه
-
حبیش اسدی
لغتنامه دهخدا
حبیش اسدی . [ اَ س َ ] (اِخ ) وثیمه در کتاب الردة او را یاد کرده گوید: چون طلیحةبن خویلد در بنی اسد ادعای پیغمبری کرد حبیش او را تکذیب و بنی اسد را به دفاع از اسلام تشویق میکرد و اشعاری در این باب سروده و از آن است :شهدت بان اﷲ لارب غیره طلیح و ان ال...
-
حبیش اشعری
لغتنامه دهخدا
حبیش اشعری . [ اَ ع َ ] (اِخ ) رجوع به حبیش بن خالدبن سعد شود.
-
حبیش خزاعی
لغتنامه دهخدا
حبیش خزاعی . [ ح ُ ب َ ش ِ خ ُ ] (اِخ ) (ابوصخر- الخزاعی ). رجوع به حبیش بن خالدبن سعد شود.
-
جستوجو در متن
-
تفلیسی
لغتنامه دهخدا
تفلیسی . [ ت َ ] (اِخ )حبیش . رجوع به حبیش تفلیسی بن ابراهیم بن محمد شود.
-
حسین
لغتنامه دهخدا
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم تفلیسی . رجوع به حبیش تفلیسی و مقدمه ٔ این لغتنامه شود.
-
کمال الدین
لغتنامه دهخدا
کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) حبیش بن ابراهیم بن محمدالتفلیسی . رجوع به حبیش تفلیسی شود.
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) حبیش بن ابراهیم تفلیسی . رجوع به حبیش ... شود. و در کشف الظنون در بعض مواضع حبش و در بعض دیگر حسین آمده است .
-
ابتعاث
لغتنامه دهخدا
ابتعاث . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بعث . (زوزنی ). نَشر. برانگیختن . فرستادن . (حبیش تفلیسی ). گسیل کردن . ارسال .
-
پرشن
لغتنامه دهخدا
پرشن . [ پ َ رَ ] (اِ) کشوث . (حبیش تفلیسی ) . سس حماض الأرنب . افرهنج . خنگو. اکشوث . کثوث . کثوتا.
-
خرمای بند
لغتنامه دهخدا
خرمای بند. [ خ ُ ی ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بَردی . (حبیش تفلیسی ).
-
قاروره انداز
لغتنامه دهخدا
قاروره انداز. [ رو رَ / رِ اَ ] (نف مرکب ) نفاطه . (حبیش تفلیسی ). کسی که در جنگ مأمور انداختن قاروره است .
-
ابتغاء
لغتنامه دهخدا
ابتغاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) اِبتغا. جُستن . (زوزنی ) (حبیش تفلیسی ). طلب کردن . خواستن . || خواسته شدن . (رشید وطواط). || سزاوار شدن . (رشید وطواط).