کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حبیب ا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حبیب الله
فرهنگ نامها
(تلفظ: habibollāh) (عربی) دوست خدا .
-
ابن حبیب
لغتنامه دهخدا
ابن حبیب . [ اِ ن ُ ح َ ] (اِخ ) ابومروان عبدالملک سلمی . فقیه اندلسی . مولد او بجوار غرناطه . او برای اخذ علوم بقرطبه رفت و از آنجا سفری بمکه و مدینه شد و سپس بموطن خویش بازگشت و در اندلس بتألیف و ترویج فقه مالکی پرداخت . وفات او به سال 238 هَ .ق ....
-
ابن حبیب
لغتنامه دهخدا
ابن حبیب . [ اِ ن ُ ح َ ] (اِخ ) بدرالدین یا شهاب الدین ابومحمد حسن بن عمربن حبیب دمشقی حلبی . مولد او به دمشق به سال 710 هَ .ق . وفات بحلب در 779. پدر او محتسب حلب بوده . پس از مرگ پدر به اکمال دروس خویش پرداخت و سفری به حج کرد و در 736 به مصر رفت و...
-
ابن حبیب
لغتنامه دهخدا
ابن حبیب . [ اِ ن ُ ح َ ] (اِخ ) محمد لغوی ، شاگردقطرب . وفات 245 هَ .ق . رجوع به محمدبن حبیب شود.
-
دیر حبیب
لغتنامه دهخدا
دیر حبیب . [ دَ رِ ح َ ] (اِخ ) یاقوت گوید جای آن را نمی دانم . فقط این دیر در شعر عربی وردبن الورد الجعدی آمده است . (از معجم البلدان ).
-
ربیعبن حبیب
لغتنامه دهخدا
ربیعبن حبیب . [ رَ ع ِ ن ِ ح َ ] (اِخ ) ابن عمر فراهیدی . از علمای حدیث قرن دوم هجری و از مردم بصره بود. در حدیث کتابی دارد که «جامعالصحیح » نامیده میشود و عبداﷲبن حمید سالمی حاشیه ای بر آن نوشته است . (از اعلام زرکلی ).
-
ام حبیب
لغتنامه دهخدا
ام حبیب . [ اُم ْ م ِ ح َ ] (اِخ ) (تغلبیه ) دختر ربیعه از زنان علی بن ابی طالب علیه السلام بود و از او پسری بنام عمرو دختری بنام رقیه آورد. (از مجمل التواریخ و القصص ص 455 و حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 583).
-
ام حبیب
لغتنامه دهخدا
ام حبیب . [ اُم ْ م ِ ح َ ] (اِخ ) دختر عاص بن امیةبن عبد شمس قرشی زن عمروبن عبدود بود و عمروبن عبدود همان است که در جنگ خندق بدست علی بن ابیطالب (ع ) کشته شد. ام حبیب سپس اسلام آورد. (از الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 221).
-
ام حبیب
لغتنامه دهخدا
ام حبیب . [ اُم ْ م ِ ح َ ] (اِخ ) دختر عباس بن عبدالمطلب دختر عم پیغمبر اسلام و از زنان صدر اسلام بود. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 221 شود.
-
ام حبیب
لغتنامه دهخدا
ام حبیب . [ اُم ْ م ِ ح َ ] (ع اِ مرکب ) حربا. (اقرب الموارد).
-
حبیب آباد
لغتنامه دهخدا
حبیب آباد. [ ح َ ] (اِخ ) به نام فعلی آن وزیرآباد مراجعه شود. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
حبیب آباد
لغتنامه دهخدا
حبیب آباد. [ ح َ ] (اِخ ) دهی از دهستان رودمیان خواف بخش خواف . شهرستان تربت حیدریه . پانزده هزارگزی شمال خاوری قصبه ٔ رود. چهارده هزارگزی شمال خاوری شوسه ٔ عمومی تربت حیدریه به رضاآباد. جلگه ، معتدل . سکنه 150 تن فارسی زبان . آب آن از قنات . محصول آ...
-
حبیب آباد
لغتنامه دهخدا
حبیب آباد. [ ح َ ] (اِخ ) دهی ازدهستان زوار از شهرستان شهسوار، چهارده هزارگزی جنوب خاوری شهسوار. سه هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ شهسوار به چالوس . یک هزارگزی زوار. دشت معتدل مرطوب ، مالاریایی . سکنه 75 تن . زبان فارسی گیلگی . آب آن از رودخانه ٔ زوار. محصو...
-
حبیب آباد
لغتنامه دهخدا
حبیب آباد. [ ح َ ] (اِخ ) نام یکی از قرای معروف کلارستاق به مازندران در ساحل خزر. نام یکی از قراء کجورکه از پیش به نام خواچک خوانده میشد. رجوع به سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 28 و 106 شود. || مرکز بلوک کران در ناحیه ٔ تنکابن به مازندران . |...
-
حبیب آباد
لغتنامه دهخدا
حبیب آباد. [ ح َ ](اِخ ) دهی جزء دهستان بهنام سوخته ٔ بخش ورامین شهرستان تهران . 5000گزی خاور ورامین در 2000 گزی شمال راه شوسه و راه آهن . در جلگه ، معتدل . سکنه 337 تن . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات و صیفی ، باغات . شغل اهالی زراعت است . راه مالر...