کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حبیبة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حبیبه
فرهنگ نامها
(تلفظ: habibe) (عربی) (مؤنث حبیب) ، دوست ، یار ، معشوقه .
-
حبيبة
دیکشنری عربی به فارسی
دانه ريز , جودانه , گرده , دانه , حب و کپسولي که باقند و شکرپوشيده باشد
-
ام حبیبه
لغتنامه دهخدا
ام حبیبه . [ اُم ْ م ِ ح َ ب َ ] (اِخ ) (رملة) دختر ابوسفیان و خواهر معاویه از زنان رسول اکرم بوده است . وی نخست با عبیداﷲبن جحش ازدواج کرد و زن و شوهر هر دو بدین اسلام درآمدند و به حبشه مهاجرت کردند در آنجا عبیداﷲ از دین اسلام برگشت ولی ام حبیبه در ...
-
ام حبیبه
لغتنامه دهخدا
ام حبیبه . [اُم ْ م ِ ح َ ب َ ] (اِخ ) کنیه ٔ دختر هرون الرشید خلیفه عباسی بوده است . (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 246).
-
حبیبه ٔ عدویه
لغتنامه دهخدا
حبیبه ٔ عدویه . [ ح َ ب َ ی ِ ع َ وی ی َ ] (اِخ ) از ابومحمد عبداﷲ مکی آمده که : حبیبه ٔ عدویه از عابدات بصره بود. وی هرگاه که نماز خفتن میگزارد بر بام می ایستاد و معجر و پیراهن بر خود می پوشید و می گفت : «خدایا ستاره ها فرورفتند و دیده ها به خواب شد...
-
حبیبه ٔ فهریة
لغتنامه دهخدا
حبیبه ٔ فهریة. [ ح َ ب َ ی ِ ف َ ری ی َ ] (اِخ ) رجوع به حبیبة بنت ابی نخراة شود.
-
حبیبة سلطان
لغتنامه دهخدا
حبیبة سلطان . [ ح َ ب َ س ُ ] (اِخ ) نام یکی از چند دختر میرزا الغبیگ است .
-
جستوجو در متن
-
yeshibah
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حبیبه
-
دانه ریز
دیکشنری فارسی به عربی
حبيبة
-
جودانه
دیکشنری فارسی به عربی
حبيبة
-
حب و کپسولی که باقند و شکرپوشیده باشد
دیکشنری فارسی به عربی
حبيبة
-
گرده
دیکشنری فارسی به عربی
حبيبة , خاصرة , خلية , غبار الطلع , قرص , ورک
-
ابوطاهر
لغتنامه دهخدا
ابوطاهر. [ اَ هَِ ] (اِخ ) سندوک بن حبیبه ٔ واسطی . بعربی شعر می گفت دیوان او پانصد ورقه است . (ابن الندیم ).
-
حبة
لغتنامه دهخدا
حبة.[ ح ِب ْ ب َ ] (ع اِ) تأنیث حب . حبیبة. دوست (زن ).