کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حبيب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حبيب
معنی
عاشق , دوستدار , فاسق , خاطرخواه , معشوقه , دلبر , يار , دلدار , دلا رام , نوعي نان شيريني بشکل قلب
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حبيب
دیکشنری عربی به فارسی
عاشق , دوستدار , فاسق , خاطرخواه , معشوقه , دلبر , يار , دلدار , دلا رام , نوعي نان شيريني بشکل قلب
-
واژههای مشابه
-
حبیب
فرهنگ نامها
(تلفظ: habib) (عربی) دوست ، یار ، معشوق .
-
حبیب
واژگان مترادف و متضاد
۱. خلیل، دوستدار، دوست، رفیق، محب ۲. محبوب، معشوق، یار ≠ دلازار، رقیب ۳. ولی ≠ عدو، دشمن
-
حبیب
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - دوست ، یار. 2 - معشوق ، محبوب .
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن حسن بن ابان آجری . عبیداﷲبن موسی از وی روایت کند. (الذریعة ج 4 ص 307 از تفسیر علی بن ابراهیم قمی ص 343).
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن حسن بن شعبة. مکنی به ابی سفیان . محدث است .
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن حمامة سلمی . صحابیست . (تنقیح المقال ج 1 ص 254). و برخی ابن ابی حمامة و برخی حبیب بن حماطة گفته اند. شاعر و صحابی است ، نام او در حدیثی آمده است که گفت : یا رسول اﷲ انی قد اثنیت علی ربی . ابوموسی نیز نام او را از عبدان نقل ک...
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن حیان . صحابی است . مامقانی گوید: مکنی به ابورمشه ٔ تیمی است . (تنقیح المقال ج 1 ص 254). ابن عبدالبر گوید: برخی گفته اند که نام ابورمشة حیان بن وهب است . و برخی گویند او رفاعةبن یثربی است . باتفاق پسر خود به نزد پیغمبر آمد، پ...
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن خُماشَه خطمی . حارث بن ابی اسامة حدیثی ازاو به طریق وافدی نقل کرده است . ابوعمرو گوید: و این مرد همان حبیب بن عمربن خماشة باشد که جد ابی جعفر است . و حبیب بن خباشه غیر از این مرد است . چون او در عهد رسول وفات یافته . (الاصاب...
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن خالد اسدی . وی از ابواسحاق سبیعی و اعمش روایت دارد. ابوحاتم گوید: لیس بقوی . ابن حبان او را در زمره ٔ ثقات شمرده است . (لسان المیزان ج 2 ص 170). برخی او را همان حبیب مالکی دانسته اند. (لسان المیزان ج 2 ص 174).
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن خدرة. تابعی و محدث است . جاحظ گوید: وی از شعراء و علمای خوارج و از بنی شیبان است و مولای هال بن عامر بوده است . (البیان و التبیین ج 1 ص 273 و ج 3 ص 165). رجوع به حبیب بن حذرة شود.
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن خراش العصری . صحابی و از مردم بصرة است و حدیث شریف «المسلمون اخوةلافضل لاحد علی احد الا بالتقوی » را او روایت کرده است . ابن مندة او را یاد کرده . رجوع به الاصابة ج 1 ص 320 و تنقیح المقال ج 1 ص 254 و قاموس الاعلام ترکی شود.
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن خراش بن حرب بن صامت بن کُباس بن جعفربن ثعلبةبن یربوع بن حنظلةبن مالک بن زیدبن مناةبن تیم تیمی حنظلی . با مولای خود صامت از بنوسلمة از صحابه ٔ پیغمبر است . بدر را دریافته هشام کلبی او را یاد کرده . ابن سعد و طبرانی و ابن شاهی...
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن ذویب . گویند اول کس که دست به بیعت امیرالمؤمنین علی (ع ) دراز کرد طلحةبن زبیر بود و دست او به علت جراحتی که در غزوه ٔ احد بدان رسیده شل بود. ابن ذویب در آن وقت به تطیر گفت : «ید شلاء بیعته لاتتم ». (ازترجمه ٔ طبری بلعمی ) و...