کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حبوس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حبوس
لغتنامه دهخدا
حبوس . [ ] (اِخ ) (بنی ...) نام دولت کوچکیست که حبوس بن ماکسن در قرن 5 هجری در شهر غرناطه تأسیس کرد که از ملوک الطوایف شهر مذکور بشمار است . این دولت در سال 410 هَ . ق . بوجود آمده و مشتمل بر غرناطه و مریه و نواحی آنها بوده ، بعد از حبوس ، مؤسس این...
-
حبوس
لغتنامه دهخدا
حبوس . [ ] (اِخ ) ابن ماکسن بن زیری بن منادالصنهاجی . (عیون الانباء ج 1 ص 40). وی یکی از امرای بنی زیری است ، این امرا دست نشانده ٔ ملوک فاطمی در آفریقا بودند. حبوس مذکور در اوائل قرن 5 هجری در معیت پدر و عموی خود به اندلس درآمده بود در خلال همین احو...
-
حبوس
لغتنامه دهخدا
حبوس . [ ح َب ْ بو ] (ع ص ) (ابو...) مرد کوتاه . (دزی ج 1 ص 4). رجوع به حیوس شود.
-
حبوس
لغتنامه دهخدا
حبوس . [ ح َب ْ وَ ] (اِخ ) دختر بشیر پسر محمد شهابی امیرعالی همت و زیرک بود. وی در شویفات لبنان به سال 1182 هَ . ق . بزاد و در 1208 از طرف پدر خویش حاکم منطقه ٔ عرب گردید و با عزم و حزم متین حکومت کرد.و چون پدر و برادر او به دست احمدپاشا جزار در عکا...
-
حبوس
لغتنامه دهخدا
حبوس . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حبس . کوههای سیاه . زندانها. (مهذب الاسماء).
-
جستوجو در متن
-
حبس
لغتنامه دهخدا
حبس . [ ح َ ] (ع اِ) کوه بزرگ . (منتهی الارب ). کوه عظیم . || کوه سیاه . ج ، حبوس . || حوض آب . ج ، احباس . (مهذب الاسماء).
-
ناصر
لغتنامه دهخدا
ناصر. [ص ِ ] (اِخ ) بادیس بن حبوس ملقب به الناصر و المظفر سومین امرای بنی زیری غرناطه است وی از سال 410 تا 430هَ . ق . حکمرانی کرد. (از طبقات سلاطین اسلام ص 21).
-
مصالة
لغتنامه دهخدا
مصالة. [ م َ ل َ ] (اِخ ) ابن حبوس مکناسی . امیر بربری در نیمه ٔدوم قرن سوم هجری . وی همه ٔ قبایل بربر را به زیر سلطه ٔ خویش درآورد و در استیلای مهدی بر مغرب از بزرگترین سرکردگان او بود. مهدی او را به ولایت تاهرت و مغرب اوسط گماشت و او به سوی اقصی رف...
-
بادیس
لغتنامه دهخدا
بادیس . (اِخ ) ابن حبوس بن ماکسن بن زیری بن مناد صنهاجی . یکی از ابناء طوایف ملوکی است که در اندلس ظهور کرد، و پس از وفات پدرش حیوس در سال 429 هَ . ق . حاکم غرناطه شد و عامری حاکم مریه را در بیرون غرناطه بقتل رسانید، و غرناطه را بوسیله ٔ قلاع و استحک...
-
ثابت
لغتنامه دهخدا
ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن محمد جرجانی مکنی به ابوالفتوح اندلسی متوفی در 431 هَ . ق . او راست شرح جمل زجاجی . یاقوت گوید: حمیدی درکتاب الاندلسیین نام او برده و گفته است که وی باندلس آمد و در اقطار و ثغور آن بسیاحت پرداخت و نزد ملوک اندلس رفت . او در ع...