کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حبو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حبو
لغتنامه دهخدا
حبو. [ ح َب ْوْ ] (ع مص ) خزیدن . حبوصبی ؛ کون خیزه کردن کودک . به کون رفتن کودک . بر سرین رفتن او و بلند کردن سینه . || بر زمین آمدن تیرنخست بار و بعد از آن بر هدف رسیدن . (منتهی الارب ). خزیدن تیر تا بر نشانه آید. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || ...
-
حبو
لغتنامه دهخدا
حبو. [ ح ُ ب ُوو ] (ع مص ) دنو. نزدیکی . نزدیک شدن : حبوت للخمسین ؛ سال من نزدیک پنجاه است . || حبو شراسیف ؛ دراز شدن و متصل گردیدن استخوانهای پهلو. || حبو اضلاع به صلب ؛ پیوستن استخوانهای پهلوبه پشت . || حبو سیل ؛ نزدیک شدن بعض آن به بعض . || بر دست...
-
واژههای همآوا
-
هبو
لغتنامه دهخدا
هبو. [ هََ ] (اِ) هوو. همشوی . وسنی . ضرة. بنانج . (یادداشت مؤلف ). رجوع به هوو شود.
-
هبو
لغتنامه دهخدا
هبو. [ هََ ب ْوْ ] (اِخ ) نام گروهی از تازیان . (ناظم الاطباء). حیی است از عرب . (منتهی الارب ).
-
هبو
لغتنامه دهخدا
هبو. [ هَُ ب ُوو ] (ع مص ) بلند برآمدن گرد وخاک . (ناظم الاطباء). بلند برآمدن غبار. (منتهی الارب ) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). || گریختن . || مردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). || مخلوط شدن خاکستر با خاک . (اقرب...
-
جستوجو در متن
-
حاب
لغتنامه دهخدا
حاب . [ بِن ْ ] (ع ص ) حبی ّ. نعت است از حُبوّ.
-
حبی
لغتنامه دهخدا
حبی . [ ح َ بی ی ] (ع ص ) حاب ّ. نعت است از حُبُوّ.
-
کون خیزه کردن
لغتنامه دهخدا
کون خیزه کردن . [ زَ / زِ ک َ دَ] (مص مرکب ) رفتن به جانبی با کشیدن نشیمن چنانکه کودکان آنگاه که راه رفتن نتوانند و پیران سخت فرتوت و برخی پای شکستگان . رفتن به سرین . بَدَغ . حَبو. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مدخل قبل شود.
-
اعتناک
لغتنامه دهخدا
اعتناک .[ اِ ت ِ ] (ع مص ) در ریگ بسته و سخت درآمدن شتر چندانکه بیرون آمدن از آن دشوار گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بماند[ ن ] اشتر در ریگی که در وی بستگی باشد. (تاج المصادر بیهقی ). در ریگ درافتادن شتر آنچنانکه رهایی یافتن از آن ن...
-
خزیدن
لغتنامه دهخدا
خزیدن . [ خ َ دَ ] (مص ) آهسته بجائی درشدن . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). داخل شدن به آهستگی : دشت از تو کشید مفرش وشی چرخ از تو خزید در خز ادکن . ناصرخسرو.از کجا اندر خزیدستی در این بی در حصارهمچنان یک روز از اینجا ناگهان بیرون خزی . ناصرخسرو. || لغ...
-
زحف
لغتنامه دهخدا
زحف . [ زَ ] (ع مص ) رفتن . زحوف . زحفان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات از لطائف ) (ازلسان العرب ). رفتن بسوی کسی . (آنندراج ). || غیژیدن کودک . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). نشسته واندک اندک رفتن کودک ، گویند: الصبی یزحف قبل ان یمشی...