کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حبه دل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حبة
لغتنامه دهخدا
حبة. [ ح َب ْ ب َ ] (ع اِ) دانه . (دهار). حب . دان . چینه . || یک دانه . (ترجمان جرجانی ). یک حب ّ. یک تخم . || دانه ٔ میان انگور. || شش یک دانگ . سدس سدس مثقال ، و یا ربع تسع مثقال . (مفاتیح العلوم خوارزمی ص 41). سدس ثمن درهم . چهل وهشت یک درهم ، و ...
-
حبة
لغتنامه دهخدا
حبة. [ ح َب ْ ب َ ](اِخ ) ابن بَعکَک ، مکنی به ابوسَنابِل قرشی عامری . ابن عبدالبر و ابوموسی او را در عداد صحابه شمرده اند. رجوع به تنقیح المقال ج 1 ص 250 و الاصابة ج 1 ص 136 و ج 2 ص 693 و ابوالسنابل و بعکک در همین لغت نامه شود. وی در موقع فتح مکه اس...
-
حبة
لغتنامه دهخدا
حبة. [ ح ِب ْ ب َ ] (ع اِ) حبةالبقل است که پخش کنند. ازهری گوید: شنیدم که در آخر تابستان می گویند: رعینا الحبة، وقتی که زمین خشک شده و خوشه ها خشکیده ودانه ها پخش شده باشد، و در این هنگام اگر چارپایان در چراگاهها چرند، فربه شوند. (ذیل اقرب الموارد از...
-
حبة
لغتنامه دهخدا
حبة. [ ح ُ ب َ ] (ع اِ) دانه ٔ انگور. دانه ٔ خرما. ج ، حُبی ̍.
-
حبة
لغتنامه دهخدا
حبة. [ ح ُ ب َ ] (ع اِ) هسته ٔ انگور. خسته ٔ انگور.
-
حبة
لغتنامه دهخدا
حبة. [ ح ُب ْ ب َ ] (ع اِ) دوست . اختر حبتک و محبتک ؛ بگزین آنکه را که دوست داری . || آنچه خواهی بتو داده شود. آنچه خواهی از آن تو باشد. (اقرب الموارد). || دوستی . یقال : نعم حبة و کرامة. || خسته ٔ انگور. تخم انگور. ج ، حبب . || زن محبوبة و مرغوبة. |...
-
حبة
لغتنامه دهخدا
حبة.[ ح ِب ْ ب َ ] (ع اِ) تأنیث حب . حبیبة. دوست (زن ).
-
حَبَّةٍ
فرهنگ واژگان قرآن
دانه
-
حُبِّهِ
فرهنگ واژگان قرآن
دوست داشتنش
-
یک حبه
لغتنامه دهخدا
یک حبه . [ ی َ / ی ِ ح َب ْ ب َ / ب ِ ](اِ مرکب ) خردترین و کوچکترین جزء. (ناظم الاطباء).
-
domain arrangement
آرایش حبه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-پروتگانشناسی] تعداد و نحوۀ قرار گرفتن حبهها در یک پروتئین معین
-
domain sharing
اشتراک حبه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-پروتگانشناسی] حضور یک حبۀ ویژه در پروتئینهای متفاوت
-
domain walking
حبهپیمایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-پروتگانشناسی] روشی رایانهای برای تعیین توالیهای دِنای رمزگذار نواحی مجاور یک حبۀ خاص
-
domain swapping
حبهدرآمیزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-پروتگانشناسی] تلفیق دو یا چند توالی دِنای رمزگذار حبههای مختلف در پروتئینهای متفاوت برای تولید ژنی آمیژهای که یک پروتئین نوترکیب را رمزگذاری میکند
-
domain expansion
حبهزایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-پروتگانشناسی] افزایش تعداد حبههای متفاوت در یک پروتئین در طی فرایند تکامل