کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حبلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حبلی
/hoblā, hobli/
معنی
آبستن؛ باردار.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حبلی
فرهنگ فارسی معین
(حُ لا) [ ع . ] (ص .) آبستن .
-
حبلی
لغتنامه دهخدا
حبلی . [ ح َ لی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به بنی الحبل . (سمعانی ).
-
حبلی
لغتنامه دهخدا
حبلی . [ ح ُ ب ُ لی ی / ح ُ ب َ لی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به بنوالحبلی . || منسوب به حیی از یمن . (سمعانی ).
-
حبلی
لغتنامه دهخدا
حبلی . [ ح ُ لا ] (اِخ ) لقب سالم بن غنم بن عوف بن خورج ، بدانجهت که کلان شکم بود، و از اولاد اویند بنوالحبلی که بطنی است از انصار. (از سمعانی و جز آن ).
-
حبلی
لغتنامه دهخدا
حبلی . [ ح ُ لا ] (ع ص ) آبستن . (دهار). باردار. حامل . حامله . || زن ممتلی ازشراب و آب . ج ، حبلیات ، حبالی ، حبالیات : زمانه هر نفسم تازه محنتی زایداگرچه وعده معین شده است حبلی را.ظهیر فاریابی .
-
حبلی
لغتنامه دهخدا
حبلی . [ ح ُ لی ی ] (اخ ) حاتم بن سنان بن بشر حبلی . عبدالوهاب بن عتیق بن راذان مصری از وی روایت کند. منسوب به حبلة از قرای عسقلان است . (معجم البلدان ).
-
حبلی
لغتنامه دهخدا
حبلی . [ ح ُ لی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به حُبلی ̍. || منسوب به حَبلَة. (معجم البلدان ).
-
حبلی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] hoblā, hobli آبستن؛ باردار.
-
واژههای همآوا
-
هب لی
لغتنامه دهخدا
هب لی . [ هََ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ امری ) اشارت و تلمیح به دعای سلیمان (ع ) که گفت رب اغفر لی و هب لی ملکا لاینبغی لاحد من بعدی ؛یعنی ای پروردگار ببخش مرا ملکی که سزاوار نیست و نزیبد هیچکس را از پس من . (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
-
هبلی
لغتنامه دهخدا
هبلی . [ هَِ ب ِل ْ لا ] (ع اِ) خرامش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تبختر در راه رفتن . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (تاج العروس ): هو یمشی الهبلی . (اقرب الموارد). || (ص ) مختال . (معجم متن اللغة).
-
جستوجو در متن
-
حبلیات
لغتنامه دهخدا
حبلیات . [ ح ُ ل َ ] (ع اِ) ج ِ حُبْلی ̍.
-
حبالیات
لغتنامه دهخدا
حبالیات . [ ح َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حُبْلی ̍. زنان آبستن .
-
حبلاوی
لغتنامه دهخدا
حبلاوی . [ ح ُ وی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به حُبلی ̍.