کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حبلة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حبلة
لغتنامه دهخدا
حبلة. [ ] (اِخ ) ابن مالک داری . جبلة با جیم صحیح تر است . (الاصابة ج 1 ص 318).
-
حبلة
لغتنامه دهخدا
حبلة. [ ح َ ب َ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حابلة. زنان آبستن .
-
حبلة
لغتنامه دهخدا
حبلة. [ ح َ ل َ / ح َ ب َ ل َ ] (ع اِ) بیخ انگور یا شاخ انگور. (منتهی الارب ).
-
حبلة
لغتنامه دهخدا
حبلة. [ ح ُ ل َ ] (اِخ ) قریه ای از قرای عسقلان که حاتم بن سنان حبلی بدان منسوب است . (معجم البلدان ).
-
حبلة
لغتنامه دهخدا
حبلة. [ ح ُ ل َ ] (ع اِ) انگور. تاک . درخت انگور. || بیخ انگور. || میوه ٔ درختان سلم و طلح و سیال که نوعی از درخت باخار است . بار عضاة. ج ، حُبل ، حُبَل . || ورق سمر. || نوعی از پیرایه که در حمیل باشد. زیور گردن . (مهذب الاسماء). ج ، حُبلات . || تره ...
-
واژههای مشابه
-
حبله
لغتنامه دهخدا
حبله . [ ح َ ل َ ] (ع اِ) شجرالعقرب .
-
حبله رود
لغتنامه دهخدا
حبله رود. [ ح َ ل ِ ] (اِخ ) رودی است در ایالت طهران . سرچشمه ٔ آن فیروزکوه و قرای خوار را مشروب می کند و شعب آن موسوم به نمرود و دولی چای میباشد و چون از قریه ٔ عمارت میگذرد به شعبه ها تقسیم میشود و یکی از آنها ازقشلاق میگذرد. (جغرافیای سیاسی کیهان ...
-
واژههای همآوا
-
هبلة
لغتنامه دهخدا
هبلة. [ هََ ب ِ ل َ ] (ع ص ) زنی که فرزند خود را گم کرده باشد. مادر گم کرده فرزند. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). این کلمه در مقام مدح و اعجاب استعمال شود. (معجم متن اللغة). ولی اقرب الموارد درباره ٔ کلمه ٔ «هابل » که به معنی زن گم کرده فرزند است آ...
-
هبلة
لغتنامه دهخدا
هبلة. [ هَِ ب ِ / ب َل ْ ل َ ] (ع ص ) مؤنث هبل [ هَِ ب ِ / هَِ ب َل ل ] . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). زن بزرگ جثه . (ناظم الاطباء). || زن درازبالا. (ناظم الاطباء).
-
هبلة
لغتنامه دهخدا
هبلة. [ هَُ ل َ ] (ع اِ) بوسه . قبله . (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). || (ص ) زن فرزند گم کرده . (معجم متن اللغة).
-
جستوجو در متن
-
حبل
لغتنامه دهخدا
حبل . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حُبْلَة.
-
حبلرود
لغتنامه دهخدا
حبلرود. [ ح َ ] (اِخ ) رجوع به حبله رود شود.