کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حبش دانش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حبش دانش
لغتنامه دهخدا
حبش دانش . [ ح َ ب َ ش ِ ن ِ ] (اِخ ) ملاعلی . رجوع به دانش شود.
-
واژههای مشابه
-
علی حبش
لغتنامه دهخدا
علی حبش . [ ع َ ی ِ ح َ ب َ ] (اِخ ) (ملا...) مازندرانی ، مشهور به جاوید. رجوع به علی مازندرانی شود.
-
ابن حبش
لغتنامه دهخدا
ابن حبش . [ اِ ن ُ ح َ ب َ ] (اِخ ) ابوجعفربن احمدبن عبداﷲبن حبش . و کتاب الاسطرلاب المسطح از اوست . (ابن الندیم ).و شاید ابن حبش از خاندان حبش بن عبداﷲ مروزی است .
-
سواد حبش
لغتنامه دهخدا
سواد حبش . [ س َ دِ ح َ ب َ ] (اِ مرکب ) کنایه از زگال بسیار. (آنندراج ).
-
حبش حاسب
لغتنامه دهخدا
حبش حاسب . [ ح َ ب َ ش ِ س ِ ] (اِخ ) احمدبن عبداﷲ مروزی . رجوع به حبش بن عبداﷲ مروزی شود.
-
حبش عمید
لغتنامه دهخدا
حبش عمید. [ ح َ ب َ ش ِ ع َ ] (اِخ ) وزیر جغتای بن چنگیز بود و افسانه های چندی راجع به سکاکی صاحب مفتاح و حبش عمید هست . رجوع بجزء 1 از ج 3 ص 28 س 2 حبیب السیر چ اول طهران شود.
-
حبش آباد
لغتنامه دهخدا
حبش آباد. [ ح َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیضا، بخش اردکان شهرستان شیراز پنجاه ونه هزارگزی جنوب خاوری اردکان . کنار راه فرعی زرقان به بیضا. جلگه معتدل مالاریائی . سکنه 92 تن شیعه مذهب . آب آن از چشمه و قنات . محصول آن غلات و چغندر، تریاک . شغل ا...
-
داغ حبش
لغتنامه دهخدا
داغ حبش . [ غ ِ ح َ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) داغ سیاه . نشان سیاه که از داغ بر چهره یا اندام پدید آرند : روی تاجیکانه ات بنمای تا داغ حبش آسمان بر چهره ٔ ترکان یغمائی کشد.سعدی (کلیات چ فروغی ، غزلیات ص 112).
-
ختا و حَبَش
فرهنگ گنجواژه
شرق و غرب.
-
جستوجو در متن
-
علی مازندرانی
لغتنامه دهخدا
علی مازندرانی . [ ع َ ی ِ زَ دَ ] (اِخ ) (ملا...). مشهور به جاوید. و چون نسب خود را به بلال حبشی میرساند، به «حبش » نیز شهرت دارد. وی در مازندران قاضی بود و در سال 1070 هَ . ق . در اصفهان درگذشت و در مقبره ٔ بابارکن الدین دفن گشت . تخلص او ابتدا «دان...
-
کیهان
لغتنامه دهخدا
کیهان . [ ک َ / ک ِ ] (اِ) جهان . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 405). عالم . و در فرهنگ به کاف فارسی گفته . (فرهنگ رشیدی ). به معنی جهان و روزگار و دنیاباشد. و با کاف فارسی هم درست است . (برهان ). به معنی عالم است ، و کیهان خدیو یعنی پادشاه عالم . (انجمن آ...
-
ماچین
لغتنامه دهخدا
ماچین . (اِخ ) کشن شین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نام ملکی یا شهری و چین و ماچین شهرت دارد. در تاریخ بنا کتی چین و مهاچین است و مها لفظ هندی بمعنی بزرگ و عظیم . (آنندراج ). مهاچین در سنسکریت بمعنی مملکت چین می باشد. (ناظم الاطباء). ملکی است در جن...
-
نیست
لغتنامه دهخدا
نیست . (فعل ) نه هست . نه است . فعل منفی مفرد غایب . مقابل هست و است : چندیت مدح گفتم و چندین عذاب دیدگر زآنکه نیست سیمت جفتی شمم فرست . منجیک .ز دانش به اندر جهان هیچ نیست تن مرده و جان نادان یکی است . فردوسی .هزاریک کاندر نهاد او هنر است نگار خوب ه...