کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حبربر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حبربر
لغتنامه دهخدا
حبربر. [ ح َ ب َ ب َ ] (ع اِ) یحبور. حبریر. حبرور. شوات بچه . جوجه ٔ هوبره . بچه ٔ حباری . || شتر نر ریزه . || کوتاه بالای ناکس : مااصاب منه حبربراً. (منتهی الارب ). هیچ چیز. چیزی اندک .
-
حبربر
لغتنامه دهخدا
حبربر. [ ح ُ ب ُ ب ُ ] (ع اِ) کلمه ای که بدان گوسفند را به دوشیدن خوانند. رجوع به حبر و حبرحبر شود.
-
جستوجو در متن
-
حبربور
لغتنامه دهخدا
حبربور. [ ح َ ب َ / ح ِ ب َ ] (ع اِ) بچه ٔ شوات . (منتهی الارب ). جوجه ٔ هوبره . حبربر. رجوع به حبربر شود.
-
حبرحبر
لغتنامه دهخدا
حبرحبر. [ ح ُ ب ُ ح ُ ب ُ ] (ع اِ) کلمه ای است که بدان گوسفند را بدوشیدن خوانند. (منتهی الارب ). رجوع به حبر و حبربر شود.
-
حبریر
لغتنامه دهخدا
حبریر. [ ح ِ ] (ع اِ) یحبور. حبربر. حبرور. شوات بچه . (منتهی الارب ). جوجه ٔ هوبره . بچه ٔ حباری . ج ، حباریر.