کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حبج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حبج
لغتنامه دهخدا
حبج . [ ح َ ] (ع مص ) تیز دادن . || با چوب زدن . چوب زدن . || نمودار گردیدن و ناگهان پیدا شدن . || نزدیک گردیدن . || گوشه گرفتن . || احاطه کردن . || سخت رفتن . || تیز دادن به دهان یا به بغل . شیشکی بستن . رجوع به حباج شود.
-
حبج
لغتنامه دهخدا
حبج . [ ح َ / ح ِ ] (ع اِ) گروه مردم . || فرودآمدنگاه قبیله . || فراهم آمدنگاه قبیله . (منتهی الارب ) (معجم البلدان ). ج ، حُبُج . (معجم البلدان ). || (مص ) زدن کسی را به چوب دستی .
-
حبج
لغتنامه دهخدا
حبج . [ ح َ ب َ ] (ع اِ) شجرة سحماء حجازیة تعمل منها القداح و هی عتیقة العود لها وریقة تعلوها صفرة و تعلو صفرتها غبرة دون ورق الخبازی . (تاج العروس ) (ذیل اقرب الموارد از لسان ).
-
حبج
لغتنامه دهخدا
حبج . [ ح َ ب َ ] (ع ص ) نعت است از حِبِج و نعت است از حَبَج . ج ، حَبجی ̍ و حباجی .
-
حبج
لغتنامه دهخدا
حبج . [ ح َ ب َ ] (ع مص ) درد شکم گرفتن شتر را از خوردن عرفج . غرف . || (اِ) داغی بر تهیگاه شتر. || سده ٔ پشکل در شکم . (منتهی الارب ).
-
حبج
لغتنامه دهخدا
حبج . [ ح ُ ب ُ ] (اِخ ) موضعی از نواحی مدینه . نصیب گوید : عفاالحبج الأعلی فروض الاجاول فمیث الربا من بیض ذات الخمائل .(معجم البلدان ).
-
حبج
لغتنامه دهخدا
حبج . [ ح ُ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ حِبج . (معجم البلدان ).
-
واژههای همآوا
-
هبج
لغتنامه دهخدا
هبج . [ هََ ] (ع مص ) زدن کسی را به چوب دستی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || استعاره است نزد عوام برای جدا کردن برنج از پوستش بوسیله ٔ چوب زدن . (معجم متن اللغة). || آرام و پی در پی زدن . (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة).
-
هبج
لغتنامه دهخدا
هبج .[ هََ ب َ ] (ع اِ) آماس پستان شتر ماده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
حباجی
لغتنامه دهخدا
حباجی . [ ح َ جا ] (ع ص ، اِ) ج ِ حَبِج .
-
حبجی
لغتنامه دهخدا
حبجی . [ ح َ جا ] (ع اِ) و حَباجی ̍. ج ِ حَبَج . (اقرب الموارد).
-
غرف
لغتنامه دهخدا
غرف . [ غ َ رَ ] (ع اِ) درختی که به وی پوست پیرایند. (منتهی الارب ). لغتی است در غَرف برای درخت مذکور. (از اقرب الموارد). || گیاه یز یا یز تر، یا هر درخت که پیوسته سبز باشد. (منتهی الارب ). الثمام ، او مادام اخضر.(اقرب الموارد). || شَث ّ. || طُبّاق ....
-
چوب زدن
لغتنامه دهخدا
چوب زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) ضربه وارد کردن با چوب بر چیزی . ضربت بوسیله ٔ چوب . زخم و ضربه زدن با چوب و غیره . زدن با ترکه : همی چوب زد بر سرش ساروان ز رفتن بماند آن زمان کاروان . فردوسی .کز این پس من او را بچوبی زنم که عبرت بگیرند از او بر زنم . ...