کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حبان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حبان
لغتنامه دهخدا
حبان . (اِخ ) پدر سویدبن حبان است . رجوع به لقیطبن عدی شود.
-
حبان
لغتنامه دهخدا
حبان . [ ح َ] (اِخ ) ابن راشد. رجوع به صبح الاعشی ج 1 ص 334 شود.
-
حبان
لغتنامه دهخدا
حبان . [ ح َب ْ با ] (اِخ ) ابن ابحر. ابن عبدالبر او را در عداد کسانی که نام ایشان مردد است میان حبّان و حیّان ، آورده گوید: از صحابه و از مردم کوفه است و در رکاب علی علیه السلام در صفین بوده است . (الاستیعاب ج 1 ص 137).
-
حبان
لغتنامه دهخدا
حبان . [ ح َب ْ با ] (اِخ ) ابن اغلب بن تمیم سعدی . از بنی سعدبن لقیط، بطنی از ازد. او شیخ ابوحاتم بود و ابوحاتم او را ضعیف الحدیث خوانده است . وی از پدر خود اغلب روایت کند. زید در کتاب الاخبار از وی روایتی آورده است . (لسان المیزان ج 2 ص 165).
-
حبان
لغتنامه دهخدا
حبان . [ ح َب ْ با ] (اِخ ) ابن بَج صَدائی . صاحب اسدالغابة حِبّان و برخی دیگر حَیّان آورده اند. او درک خدمت رسول (ص ) کرد، و در فتح مصر شرکت داشت . (تنقیح المقال ج 1 ص 250). عسقلانی نام پدر او را بُح با حاءبی نقطه و مشدد آورده گوید: بغوی و ابن ابی ش...
-
حبان
لغتنامه دهخدا
حبان . [ ح َب ْ با ] (اِخ ) ابن بشار الکلابی ، مکنی به ابورویحة. تابعی است .
-
حبان
لغتنامه دهخدا
حبان . [ ح َب ْ با ] (اِخ ) ابن حکم سلمی فرار. ابراهیم بن منذر از طریق محمودبن لبید روایت کند که پیغمبر در یوم الفتح به بنی سلیم گفت :رایت شما که برگیرد؟ گفتند آنرا به حبان بن حکم فرارعطا فرما. پیغمبر رایت بدو سپرد چون او را کلمه ٔ فرار خوش نیامده بو...
-
حبان
لغتنامه دهخدا
حبان . [ ح َب ْ با ] (اِخ ) ابن زید، مکنی به ابوخداش . او درک صحبت رسول (ص ) کرده است . و ابوعثمان و ابن مندة از وی روایت کنند. ابوعمرو نام او را ابوخداش شرعبی آورده و گوید: صحابی نبود و نامش حبان بن زید شامی است و برخی او را حبان بن زید شرعبی گفته ا...
-
حبان
لغتنامه دهخدا
حبان . [ ح َب ْ با ] (اِخ ) ابن عبداﷲ مصری . از سعیدبن ابی هلال روایت کند، و حیاةبن شریح از وی روایت آرد. ابن حبان او را ثقة شمرده است . (حسن المحاضره ج 1 ص 120).
-
حبان
لغتنامه دهخدا
حبان . [ ح َب ْ با ] (اِخ ) ابن عبداﷲ، مکنی به ابوجبلة. تابعی است .
-
حبان
لغتنامه دهخدا
حبان . [ ح َب ْ با ] (اِخ ) ابن عرقه . رجوع به حبان بن قیس بن عرقه شود.
-
حبان
لغتنامه دهخدا
حبان . [ ح َب ْ با ] (اِخ ) ابن قیس بن عَرِقة. یکی از تیراندازان معروف قریش است . وی و ابواسامه ٔ جشمی و چند تن دیگر همیشه در پیشاپیش سپاه قریش به جنگ پیغمبر می شدند.عرقة جده ٔ او و جده ٔ خدیجه زوجه ٔ رسول است . مقریزی گوید: نخستین شهید از انصار روز ...
-
حبان
لغتنامه دهخدا
حبان . [ ح َب ْ با ] (اِخ ) ابن قیس بن عبداﷲبن عمروبن عدس بن ربیعةبن جعدةبن کعب بن ربیعةبن عامربن صعصعةبن بکربن هوازن . نام او را برخی حَیّان نوشته اند. او نابغه ٔ جعدی شاعر است و ابولیلی کنیت دارد. (الاستیعاب ج 1 ص 137 و 310). و رجوع به نابغه ٔ جعدی...
-
حبان
لغتنامه دهخدا
حبان . [ ح َب ْ با ] (اِخ ) ابن مقعد. رجوع به حبان بن منقذ شود.
-
حبان
لغتنامه دهخدا
حبان . [ ح َب ْ با ] (اِخ ) ابن منقذبن عمروبن عطیةبن خنسأبن مبذول بن عمروبن غنم بن مازن نجار انصاری خزرجی مازنی . ابن عبدالبر و ابن منده و ابن اثیر اورا در عداد صحابه شمرده و گویند غزوه ٔ احد و غزوات پس از آن را درک کرده و در خلافت عثمان درگذشته است...