کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حباب شیشه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حباب واسطی
لغتنامه دهخدا
حباب واسطی . [ ح َ ب ِ ] (اِخ )دارقطنی گوید: پیری نیکوکار بود. (لسان المیزان ج 2 ص 165). حباب واسطی بن صالح محدث است . (منتهی الارب ).
-
حباب براوردن
دیکشنری فارسی به عربی
فقاعة
-
bubbler
حبابساز 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] ابزاری برای جذب آب حلشده در جریان گاز
-
sparger, perforated pipe distributor
حبابساز 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی شیمی] نوعی ابزار پخشکن، بهصورت لولهای با سوراخهایی در فواصل معین، که در خشککنهای پاششی و تماسدهندههای مایعـ بخار و ستونهای پاشنده از آن استفاده میشود تا بخار را در مایع توزیع کند
-
bubble column, BC 2
ستون حبابدار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی شیمی] برجی که گاز یا مایع سبکی از زیر به آن تزریق میشود و به آزادسازی و صعود حبابها منجر میشود متـ . برج حبابدار bubble tower
-
bubble tower
برج حبابدار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی شیمی] ← ستون حبابدار
-
حباب های ریز
دیکشنری فارسی به عربی
رغوة
-
حباب چراغ یا فانوس
دیکشنری فارسی به عربی
ظل
-
جستوجو در متن
-
bleb
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بلب، تاول، حباب هوا در اب یا شیشه
-
مُک
لهجه و گویش تهرانی
دقیقاً،تمام، کمال،درست ،سر راست/حباب در شیشه و ریخته گری
-
لوستر
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) 1 - حباب شیشه ای ، چینی یا فلزی چراغ مخصوصاً نوعی که از سقف آویزان می شود. 2 - چراغی که دارای یک یا چند حباب است ، نورافشان (فره ). 3 - جار.
-
لوستر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: lustre] lust[e]r چراغی از جنس شیشه، چینی، یا فلز که دارای چندین حباب و تزئینات است و از سقف آویزان میشود.
-
شیشه گر
لغتنامه دهخدا
شیشه گر. [ شی ش َ / ش ِ گ َ ] (ص مرکب ) کسی که شیشه می سازد. (ناظم الاطباء). قاروری .(ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ) (دهار). زجاجی . زجاج . شیشه ساز. شیشه کار. آنکه شیشه سازد. آنکه آلات و ادواتی از شیشه درست کند. (یادداشت مؤلف ) : صلح جدا کن ز جنگ زآ...
-
فراسیاب
لغتنامه دهخدا
فراسیاب . [ ف َ ] (اِ مرکب ) افراس ِ آب . حباب . شیشه مانندی که به سبب باریدن باران بر روی آب به هم میرسد. (برهان ).
-
گنبدآب
لغتنامه دهخدا
گنبدآب . [ گُم ْ ب َ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از حباب و آن شیشه مانندی باشد که به وقت باریدن باران بر روی آب بهم برسد. (برهان ) (آنندراج ).