کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حایل کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حایل کردن
مترادف و متضاد
واسطه قراردادن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حایل کردن
واژگان مترادف و متضاد
واسطه قراردادن
-
واژههای مشابه
-
حایل شدن
واژگان مترادف و متضاد
واسطه شدن، حایل گشتن، فاصله شدن
-
retaining wall
دیوار حایل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی عمران] دیواری که برای تحمل فشار خاک طراحی شود
-
حرف حایل
لغتنامه دهخدا
حرف حایل . [ ح َ ف ِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) الف تأسیس . رجوع به حرف دخیل شود.
-
gravity retaining wall
دیوار حایلِ وزنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی عمران] دیواری که وزن آن سبب ایستایی در برابر نیروهای جانبی شود
-
جستوجو در متن
-
kerbing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کربینگ، محدود کردن، تحت کنترل دراوردن، ممانعت کردن، فرو نشاندن، محکم مهارکردن، دارای دیواره یا حایل کردن
-
kerbed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کربلا، محدود کردن، تحت کنترل دراوردن، ممانعت کردن، فرو نشاندن، محکم مهارکردن، دارای دیواره یا حایل کردن
-
curbed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
محدود شده، محدود کردن، تحت کنترل دراوردن، ممانعت کردن، فرو نشاندن، محکم مهارکردن، دارای دیواره یا حایل کردن
-
غش کردن
لهجه و گویش تهرانی
یکوری افتادن:تو زنونه ()= رو تجیر(پرده حایل) انداختن خود.
-
قيد
دیکشنری عربی به فارسی
زنجير , بازداشت , جلوگيري , لبه پياده رو , محدود کردن , داراي ديواره يا حايل کردن , تحت کنترل دراوردن , فرونشاندن , بدهي , حساب بدهي , در ستون بدهي گذاشتن , پاي کسي نوشتن
-
kerbs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
محدودیت ها، جدول، زنجیر، لبه پیاده رو، بازداشت، هویزه، عنان، جلو گیری، حاشیه پیاده رو، محدود کردن، تحت کنترل دراوردن، ممانعت کردن، فرو نشاندن، محکم مهارکردن، دارای دیواره یا حایل کردن
-
curbs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
محدودیت ها، جدول، زنجیر، لبه پیاده رو، بازداشت، هویزه، عنان، جلو گیری، حاشیه پیاده رو، محدود کردن، تحت کنترل دراوردن، ممانعت کردن، فرو نشاندن، محکم مهارکردن، دارای دیواره یا حایل کردن
-
curb
دیکشنری انگلیسی به فارسی
محدود کردن، جدول، زنجیر، لبه پیاده رو، بازداشت، هویزه، عنان، جلو گیری، حاشیه پیاده رو، تحت کنترل دراوردن، ممانعت کردن، فرو نشاندن، محکم مهارکردن، دارای دیواره یا حایل کردن