کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حایض شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حایض شدن
لغتنامه دهخدا
حایض شدن . [ ی ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تحیّض . عذر دیدن . حایض گشتن . بی نماز شدن . و رجوع به حائض شود.
-
جستوجو در متن
-
تحیض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tahayyoz حایض شدن؛ در حالت حیض و بینمازی قرار گرفتن زن.
-
اعراک
لغتنامه دهخدا
اعراک . [ اِ ] (ع مص ) حایض شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
طمث
فرهنگ فارسی معین
(طَ مْ) [ ع . ] 1 - (مص م .) لمس کردن ، مس کردن . 2 - (مص ل .) حایض شدن .
-
تحیض
لغتنامه دهخدا
تحیض . [ ت َ ح َی ْ ی ُ ] (ع مص ) حایض شدن زن . (تاج المصادر بیهقی ). بازماندن زن از نماز در ایام حیض . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بازماندن زن از نماز و انجام دادن کاری که زنان حائض میکنند. (از قطر المحیط). بمعنی حیض . خارج شدن چیزی ما...
-
خون دیدن
لغتنامه دهخدا
خون دیدن . [ دی دَ ] (مص مرکب ) حایض شدن . رؤیت خون . قرء. بی نماز شدن . (یادداشت بخط مؤلف ). || رؤیت خون کردن و از آن ترسیدن .- امثال :جهود خون دیده است ؛ برای رنجی اندک اضطراب و آه و ناله سخت میکند. از جراحتی خرد تألم بسیار می نماید. با دیدن ...
-
بی نماز شدن
لغتنامه دهخدا
بی نماز شدن . [ ن َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تارک الصلوة شدن . || خون دیدن . سر شستن . عذر دیدن . عذر شدن . حایض گشتن . (یادداشت مؤلف ). قاعده شدن زن . حیض . محیض . (ترجمان القرآن ). محاض . اقراء. (تاج المصادر بیهقی ). در تداول عامه ، گرفتار عادت ماهانه ...
-
ضحک
لغتنامه دهخدا
ضحک . [ ض َ / ض ِ / ض ِ ح ِ / ض َ ح ِ ] (ع مص ) خندیدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر) (زوزنی ) (منتخب اللغات ). || راضی شدن . قبول کردن . (منتهی الارب ). || ضَحِکَت ِ الارنب ؛ حیض آورد خرگوش . (منتهی الارب ). حایض شدن زن . (منتخب اللغات ). بحیض شدن ز...
-
احتشاء
لغتنامه دهخدا
احتشاء.[ اِ ت ِ ] (ع مص ) پر گردیدن . (منتهی الارب ). آکنده شدن . (تاج المصادر). || آکندن چیزی بچیزی . || در خود پیچیدن . (منتهی الارب ). اعتباء. || پنبه در خود گرفتن زن حایض . (منتهی الارب ).پنبه برداشتن دشتان . پنبه برگرفتن زن گاه ناپاکی .
-
حیضة
لغتنامه دهخدا
حیضة. [ ض َ ] (ع اِمص ) بی نمازی زنان . (منتهی الارب ). ج ، حِیَض . || (اِ) لته ٔ حیض . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کهنه ٔ بی نمازی . پارچه ٔ حیض . خرقه ٔ حایض . (مهذب الاسماء). || نوع و هیئت حیض . (ناظم الاطباء). || سنگینی معده و سد شدن آن از غذا...
-
اعصار
لغتنامه دهخدا
اعصار. [ اِ ] (ع مص ) باران رسیده شدن . اُعصر القوم (مجهولاً) اعصاراً؛ باران رسیده شدند. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). باران رسیدن بقوم : اُعصر القوم (مجهولاً)؛ امطروا. (از اقرب الموارد). || درآمدن در عصر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بعصر درآم...
-
افتادن
لغتنامه دهخدا
افتادن .[ اُ دَ ] (مص ) از پا درآمدن . (از آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (از برهان ) (هفت قلزم ). از پا درآمدن . ساقط شدن . سقط شدن . (فرهنگ فارسی معین ) : بر شیر زخمی استوار کرد چنانکه بدان تمام شد و بیفتاد. (تاریخ بیهقی ). پادشاه ... به دو دست بر س...
-
استحاضه
لغتنامه دهخدا
استحاضه . [ اِ ت ِ ض َ ] (ع مص ) پیوسته خون آمدن از زن بعد از ایام حیض . مستمر شدن بی نمازی پس از روزهای عادت . پیوستگی خون در زن . دائم خون روان شدن زن بمرض . خون دیدن زن از رگ عاذل از حیض . (منتهی الارب ). استحاضه ، خونی است که زن در کمتر از سه روز...
-
کید
لغتنامه دهخدا
کید. [ ک َ ] (ع مص ) بد سگالیدن . (ترجمان القرآن ). بد سگالیدن . مکید و مکیدة مثله . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || خدعه کردن با کسی و مکر کردن با او. (ناظم الاطباء):کاده یکیده کیداً؛ خدعه و مکر کرد با وی . مکیدة اسم است از آن . (از اقرب الموارد). || ...