کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حاکم فاطمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حاکم گردانیدن
لغتنامه دهخدا
حاکم گردانیدن . [ ک ِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) تحکیم . (تاج المصادر بیهقی ). حاکم کردن . تسویم .
-
حاکم لشکر
لغتنامه دهخدا
حاکم لشکر. [ ک ِ م ِ ل َ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یکی از مناصب لشکری عهد غزنویان : و این مجلس را حاکم لشکر و فقیه نبیه به امیر رسانیدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 182). و دانشمند نبیه و حاکم لشکر نصربن خلف را گفت : مردم انبوه بر کار باید کرد. (تاری...
-
حاکم مروزی
لغتنامه دهخدا
حاکم مروزی . [ ک ِ م ِ م َرْ وَ ] (اِخ ) ابوالفضل محمدبن محمد السلمی . یکی از دانشمندان درجه ٔ اول و قاضی بخارا. حمیدی فرمانفرمای خراسان وی را به وزارت برگزید و او بسال 332 هَ . ق . مقتول شد. وی تألیفات و شاگردان بسیار داشت . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
حاکم مطوعی
لغتنامه دهخدا
حاکم مطوعی . [ ک ِ م ِ م ُ طَوْ وِ ] (اِخ ) به رسولی از طرف لشکر سلطان مسعود به نزد یاغیان ترکمان و خوارج رفت وباآنکه غلبه با ایشان بوده است آنان را به تسلیم واداشت . رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب صص 584 - 601 شود.
-
حاکم نیشابوری
لغتنامه دهخدا
حاکم نیشابوری . [ ک ِ م ِ ن َ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲبن محمدبن حمدویه [ ح َم ْ / ح ُم ْ م َ ]ابن نعیم ضبی طهمانی ، معروف به حاکم نیشابوری و ملقب به ابن بیع. صاحب روضات وفات او را به نقل از خلیلی در ارشاد به سال 403 هَ . ق . گفته است و چلبی در کشف الظنو...
-
حاکم نیشابوری
لغتنامه دهخدا
حاکم نیشابوری . [ ک ِ م ِ ن َ ](اِخ ) ابواحمد. او راست : کتاب الکنی . (کشف الظنون ).
-
حاکم گرای
لغتنامه دهخدا
حاکم گرای . [ ک ِگ ِ / گ َ ] (اِخ ) پنجاهمین حاکم و خان قرم (کریمه ) از سال 1168 تا 1171 هَ . ق . رجوع به گرای و خانان کریمه در همین لغت نامه و طبقات سلاطین اسلام ص 211 شود.
-
حاکم نشین
لغتنامه دهخدا
حاکم نشین . [ ک ِ ن ِ ] (ن مف مرکب ) شهر یا قصبه ای که مقر حاکم است .
-
حاکم بودن
دیکشنری فارسی به عربی
احکم
-
حاکم مطلق
دیکشنری فارسی به عربی
مستبد
-
حاکم زن
دیکشنری فارسی به عربی
معلمة
-
زن حاکم
دیکشنری فارسی به عربی
معلمة
-
خاندان حاکم
دیکشنری فارسی به عربی
الأسرة الحاکمة
-
حاکم بامر ا
لغتنامه دهخدا
حاکم بامر ا. [ ک ِ ب ِ اَ رِل ْ لاه ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن ابی علی حسن قُبّی بن علی بن ابی بکربن خلیفه مسترشد باﷲبن مستظهر باﷲ. هنگام سقوط بغداد به دست مغولان ، وی پنهان گردید و نجات یافت ، و با جمعی از یاران به نزد حسین بن فلاح امیر بنی خفاجة شد ...
-
حاکم بامر ا
لغتنامه دهخدا
حاکم بامر ا. [ ک ِ ب ِ اَ رِل ْلاه ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن مستکفی باﷲ ابوالربیع سلیمان بن حاکم بامر اﷲ اول ابوالعباس احمدبن ابی علی حسن قبّی بن علی بن ابی بکربن خلیفة مسترشد باﷲبن مستظهر باﷲ عباسی ، مشهور به حاکم دوم . سیوطی گوید: چون حاکم بامر اﷲ ...