کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حاکم اول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حاکم اول
لغتنامه دهخدا
حاکم اول . [ ک ِ م ِ اَوْ وَ ] (اِخ ) رجوع به حاکم بامر اﷲ ابوالعباس شود.
-
واژههای مشابه
-
حاکم شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. فرمان رواگشتن، والی شدن، حکمران شدن ۲. غالب شدن، چیره شدن، مسلط گشتن، ۳. مستولی شدن، فراگرفتن، حکمفرما شدن ۴. حق خود را گرفتن، برنده شدن
-
governing party, ruling party
حزب حاکم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] در نظام مجلسی، حزبی که با کسب بیشترین آرا در انتخابات بهتنهایی یا در قالب ائتلاف، مسئولیت ادارۀ دولت را در دست میگیرد
-
شهید حاکم
لغتنامه دهخدا
شهیدحاکم . [ ش َ ک ِ ] (اِخ ) حاکم شهید، محمدبن محمدبن احمدبن عبداﷲبن عبدالمجیدبن اسماعیل بن الحاکم ملقب به ابوالفضل بلخی مروزی سلمی . وزیر شهید حمید سامانی در خراسان که در سال 334 هَ . ق . بقتل رسید و درمقبره ٔ سورکدان مرو بخاک سپرده شد. شهید حاکم ا...
-
حاکم جشم
لغتنامه دهخدا
حاکم جشم . [ ک ِ م ِ ج َ ] (اِخ ) ابوسعد محسن بن محمد کرامة بیهقی . رجوع به محسن ... بیهقی و تاریخ بیهق ص 212 شود. || ابوسعد هادی . رجوع به هادی ... و تاریخ بیهق ص 213 شود. || عفیف القضاة. رجوع به عفیف القضاة و تاریخ بیهق ص 213 شود. || محمدبن محسن بن...
-
حاکم سمرقندی
لغتنامه دهخدا
حاکم سمرقندی . [ ک ِ م ِ س َ م َ ق َ ] (اِخ ) ابونصر احمدبن محمد سمرقندی .متوفی بسال 321 هَ . ق . او راست : رساله ای در علم الشروط و السجلات . (کشف الظنون چ 1 استانبول ج 2 ص 58).
-
حاکم شدن
لغتنامه دهخدا
حاکم شدن . [ ک ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حکومت یافتن . به حکومت منصوب گردیدن . || غالب شدن در دعوی یا در محکمه .
-
حاکم شرع
لغتنامه دهخدا
حاکم شرع . [ ک ِ م ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مجتهدی که به دعاوی رسد و حکومت در مرافعات کند. مقام قضائی روحانیون قدیم که به حل ّ و فصل دعاوی مردم قیام میکردند. قاضیی که بر طبق قوانین مذهبی حکم دهد. رجوع به محکمه ٔ شرع و آیین دادرسی تألیف متین ...
-
حاکم شهید
لغتنامه دهخدا
حاکم شهید. [ ک ِ م ِ ش َ ] (اِخ ) محمدبن محمدبن احمد حنفی . وی یکی ازمؤلفین علم شروط است . (کشف الظنون ج 2 ص 59). او راست : الغرر (کشف الظنون ج 2 ص 154) و مختصر اصول الزیادات ، در اختصار کتاب زیادةالزیادات تألیف محمدبن حسن شیبانی . (کشف الظنون ج 2 ...
-
حاکم صلح
لغتنامه دهخدا
حاکم صلح . [ ک ِ م ِ ص ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فقیه . || داوربخش . امین صلح . رجوع به محکمه ٔ صلح و آئین دادرسی تألیف متین دفتری سال 1327 هَ . ش . ص 31 شود.
-
حاکم عباسی
لغتنامه دهخدا
حاکم عباسی . [ ک ِ ع َب ْ با ] (اِخ ) رجوع به حاکم بامر اﷲ ابوالعباس احمدبن ابی علی شود.
-
حاکم عباسی
لغتنامه دهخدا
حاکم عباسی . [ ک ِ ع َب ْ با ] (اِخ ) رجوع به حاکم بامر اﷲ ابوالعباس احمدبن مستکفی باﷲ... شود.
-
حاکم عرف
لغتنامه دهخدا
حاکم عرف . [ ک ِ م ِ ع ُ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حاکمی که از طرف دولت به ترافع و فصل خصومات و حکم پردازد. مقابل حاکم شرع .
-
حاکم فاطمی
لغتنامه دهخدا
حاکم فاطمی . [ ک ِ طِ ] (اِخ )رجوع به حاکم بامر اﷲ منصوربن عزیزبن معز... شود.