کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حان
لغتنامه دهخدا
حان . [ حان ن ] (ع ص ) نعت فاعلی از حنین . (منتهی الارب ). || آرزومند. (مهذب الاسماء). || نیک طرب کننده و آرزومندشونده . (آنندراج ). || بشدّت گریه کننده از حزن ، و شادی کننده از فرح .
-
واژههای همآوا
-
هان
لغتنامه دهخدا
هان . (اِخ ) نام سلسله ٔ پادشاهی چین است که در دو قرن اول میلادی در آن کشور حکومت داشته اند. (از اعلام المنجد).
-
هان
لغتنامه دهخدا
هان . (صوت ) امر به شتاب کردن ، یعنی بشتاب و جلد باش . (برهان ) (ناظم الاطباء). || (ق ) براستی و در حقیقت . (ناظم الاطباء). || (صوت ) کلمه ٔ جواب به معنی آری . بلی . || کلمه ٔ تنبیه است ، یعنی در محل آگاهانیدن و تأکید در کاری و امری به کار برند خواه...
-
هان
فرهنگ فارسی معین
(شب جم .) به هوش باش ! کلمه ای که برای آگاه کردن به کار می رود.
-
هان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت، شبهجمله) hān ۱. کلمۀ تنبیه که در مقام آگاه ساختن کسی یا تٲکید در امری به کار میرود.۲. [عامیانه] برای تصدیق به کار میرود.۳. [عامیانه] هنگام مخاطب قرار گرفتن در جواب به جای بله گفته میشود.
-
جستوجو در متن
-
عاسمین
لغتنامه دهخدا
عاسمین . [ س ِ م َ ] (اِخ ) در معجم البلدان است که اگر تثنیه ٔ عاسم نباشد جایگاه دیگر است و این کلمه در یکی از اشعار راعی به کار رفته : و یقلن بعاسمین و ذات رمح اذا حان المقیل و یرتعینا.(معجم البلدان ج 6 ص 95).
-
تحان
لغتنامه دهخدا
تحان . [ ت َ حان ن ] (ع مص ) نیک طرب کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تحان به کسی ؛ اشتیاق داشتن به وی . (از اقرب الموارد): تحان الیه تحاناً؛ اشتاق . (قطر المحیط).
-
حانة
لغتنامه دهخدا
حانة. [ حان ْ ن َ ] (ع ص ) نعت فاعلی مؤنث از حنین . || ناقه که از جدایی بچه ٔ خود بنالد. || ناقة: ما له حانة و لا آنة؛ او را نه ناقه ونه گوسفند است ؛ ای لا ناقة و لا شاة. (منتهی الارب ).
-
احیان
لغتنامه دهخدا
احیان . [ اِح ْ ] (ع مص ) مقیم گردیدن . هنگامی بجای ایستادن . (تاج المصادر بیهقی ). || اِحیان اِبل ؛ خداوند وقت دوشیدن شتر ماده گردیدن ، یا خداوند وقت آگاه گردانیدن برای دوشیده گردیدن آنان . || رسیدن بوقت آنچه میخواهند کردن : اَحین القوم ؛ حان لهم ما...
-
حینونة
لغتنامه دهخدا
حینونة. [ ح َ ن َ] (ع مص ) حَین . (اقرب الموارد). هنگام رسیدن . (المنجد): ینقل المجرد الی وزن افعل لمعان منها الحینونةنحو احصدالزرع ؛ ای حان حصاده . (المنجد). نزدیک شدن .وقت رسیدن . حین . (ناظم الاطباء). رجوع به حین شود.
-
اقلاب
لغتنامه دهخدا
اقلاب . [ اِ ] (ع مص ) خشک شدن پوست و بیرون انگور. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || رسیدن هنگام برگردیدن نان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ): اقلب الخبز؛ حان له ان یقلب . (اقرب الموارد). || میرانیدن خدای کسی ر...
-
اسقنقور
لغتنامه دهخدا
اسقنقور. [ اِ ق َ قو ] (معرب ، اِ) جانوری است معروف که او را سقنقور گویند. شبیه بسوسمار است . هم در آب و هم در خشکی میباشد. قوّت باه دهد. گویند این لغت رومی است . (برهان ). بسریانی او را حرذونانیلوس گویند و او حیوانی است مشابه سوسمار و از نیل مصر بدی...
-
سپار
لغتنامه دهخدا
سپار. [ س ِ / س ُ ] (اِ) مایحتاج و آلات و ادوات خانه باشد از هر نوعی . (برهان ). اسباب خانه . (جهانگیری ). آلت خانه . (اوبهی ) (لغت فرس ) (صحاح الفرس ). اسباب و آلات و ادوات خانه . (آنندراج ). کاچال . مبل . اثاث : بهانه جوید بر مال خویش و نعمت خویش ک...