کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حامله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حامله
/hāmele/
معنی
۱. (زیستشناسی) باردار؛ آبستن.
۲. = حامل
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آبستن، باردار، حامل، حبل ≠ عقیم، نازا، سترون
برابر فارسی
آبستن، باردار
دیکشنری
gravid, pregnant
-
جستوجوی دقیق
-
حامله
واژگان مترادف و متضاد
آبستن، باردار، حامل، حبل ≠ عقیم، نازا، سترون
-
حامله
فرهنگ واژههای سره
آبستن، باردار
-
حامله
فرهنگ فارسی معین
(مِ لِ) [ ع . حاملة ] (اِفا.) مؤنث حامل . آبستن ، زن باردار.
-
حامله
لغتنامه دهخدا
حامله . [ م ِ ل َ/ ل ِ ] (از ع ، ص ) تأنیث حامل . برنده . حمل کننده . آنکه بار بر پشت یا بر سر دارد. (مهذب الاسماء). ج ، حاملات . || آبستن . باردار. حامل . زن باردار. حُبْلی ̍. حامله . بارور. بارگرفته . حابله : وآن نار همیدون بزنی حامله ماندوَاندر ش...
-
حامله
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: حاملَة] hāmele ۱. (زیستشناسی) باردار؛ آبستن.۲. = حامل
-
واژههای مشابه
-
حامله شدن
واژگان مترادف و متضاد
باردارشدن، آبستن شدن ≠ عقیم شدن، نازا شدن
-
حامله کردن
واژگان مترادف و متضاد
باردار کردن، آبستن کردن ≠ عقیم کردن، نازا کردن
-
دریای حامله
لغتنامه دهخدا
دریای حامله . [ دَرْ ی ِ م ِ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از دریای مروارید. (آنندراج ). دریایی که در آن صید مروارید می کنند. (ناظم الاطباء). || کنایه ازشراب بواسطه ٔ نشاطی که در اوست . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). دریای سائله . و رجوع به دریای سائله...
-
حامله شدن
لغتنامه دهخدا
حامله شدن . [ م ِ ل َ / ل ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بار برداشتن . بار گرفتن . آبستن شدن : یارب چه نطفه بود نمیدانم کز وی زمانه حامله ٔ غم شد. خاقانی .|| کنایه از رشوه گرفتن .
-
حامله گردیدن
لغتنامه دهخدا
حامله گردیدن . [ م ِ ل َ / ل ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) حامله شدن : شاخه ها دختر دوشیزه ٔ باغند هنوزباش تا حامله گردند به الوان ثمار.سعدی .
-
حامله گشتن
لغتنامه دهخدا
حامله گشتن . [ م ِ ل َ / ل گ َ ت َ ] (مص مرکب ) حامله شدن . آبستن شدن : آنکه تا چرخ ز تقدیر فلک حامله گشت نه چنو زاد و بزاید بهمه عمر دگر.سنائی .
-
حامله بودن
دیکشنری فارسی به عربی
توقع
-
جستوجو در متن
-
eremitical
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حامله