کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حال کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تبه حال
لغتنامه دهخدا
تبه حال . [ ت َ ب َه ْ ] (ص مرکب ) تباه حال . حال تباه . بدحال . حال تبه . رجوع به تباه و تبه و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
درویش حال
لغتنامه دهخدا
درویش حال . [ دَرْ ] (ص مرکب )مقل الحال . کسی که به وضع درویشان باشد : قمری درویش حال بود ز غم خشک مغزنسرین کان دید کرد لخلخه ٔ رایگان .خاقانی .
-
زبان حال
لغتنامه دهخدا
زبان حال . [ زَ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) ناسرایش یعنی آنچه را که بیان میکند وضع شخص و یا حالت شخص و یا شئونات شخص را. (ناظم الاطباء). آنچه را که منسوب الیه نگفته و شاعر و یا نویسنده از حال او چنان بیند که اگر گفتی چنین گفتی : دی کوزه گری بدیدم ا...
-
شیفته حال
لغتنامه دهخدا
شیفته حال . [ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) پریشان حال و شوریده و سرگردان . (ناظم الاطباء).
-
شوریده حال
لغتنامه دهخدا
شوریده حال .[ دَ / دِ ] (ص مرکب ) دیوانه و مجنون . (از ناظم الاطباء). || آشفته . مجذوب . شیدا : یکی پیش شوریده حالی نوشت که دوزخ تمنا کنی یا بهشت . سعدی .ندانی که شوریده حالان مست چرا برفشانند در رقص دست . سعدی .مدر پرده ٔ یار شوریده حال نه طیبت حرام...
-
علی حال
لغتنامه دهخدا
علی حال . [ ع َ لا ] (ع ق مرکب ) علی الحال . علی ای حال . بر هر حال . در هر حال . به هرحال . رجوع به «علی ای حال » شود : نوگشته کهن شود علی حال ور نیست مگر که کوه شروین . ناصرخسرو.ور در جهان نیند علی حال غایبندور غایبند بر تن ما چون که حاضرند. ناصرخس...
-
میانه حال
لغتنامه دهخدا
میانه حال . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) معتدل . (منتهی الارب ). نه این و نه آن و هیچ طرفی . (ناظم الاطباء) در تداول عوام دور از دو طرف افزونی و کمی . معتدل . نه حال افراط و نه تفریط. موسر. (یادداشت مؤلف ): اعتدال ؛ میانه حال شدن در کمیت و کیفیت . (منتهی...
-
ناخوش حال
لغتنامه دهخدا
ناخوش حال . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) ناخوش احوال . که سالم و تندرست نیست . که بیمار است . که در حال ضعف یا بیماری یا نقاهت است . || که شادمان و سردماغ نیست . غمگین . غمین . ملول . افسرده . نژند. ناشاد. مقابل خوشحال .
-
مقل حال
لغتنامه دهخدا
مقل حال . [ م ُ ق ِل ل ] (ص مرکب ) بی بضاعت . تهیدست . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مرد مقل حال را به وقت گفتار اگر خود در چکاند بسیارگوی شمرند. (مرزبان نامه ). وقتی که مردی درویش و تنگدست و مقل حال در خانه گربه ای داشت همیشه گرسنه بودی . (مرزبان نا...
-
افتاده حال
لغتنامه دهخدا
افتاده حال . [ اُ دَ / دِ ] (ص مرکب ) متواضع. فروتن . ساکت . آرام . و رجوع به افتاده حالی شود.
-
بأی حال
لغتنامه دهخدا
بأی حال . [ ب ِ اَی ْ ی ِ لِن ْ ] (ع ق مرکب ) (از: ب حرف جر + ای + حال ). به هرحال . به هرصورت . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). درهرحال .
-
اهل حال
لغتنامه دهخدا
اهل حال . [ اَ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اهل ذوق . خوش مشرب . انیس . موءالف .
-
پوشیده حال
لغتنامه دهخدا
پوشیده حال . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ) که احوال او مخفی است . که احوالش آشکارا نیست . نهان . مخفی . ناپیدا.
-
پنهان حال
لغتنامه دهخدا
پنهان حال . [ پ َ / پ ِ ] طمیل . (منتهی الارب ).
-
تیره حال
لغتنامه دهخدا
تیره حال . [ رَ / رِ ] (ص مرکب ) بدحال . (آنندراج ). مکدر. ملول . غمگین و پریشان سیه بخت : چون زلف یار کرد مرا چرخ خیره سرچون خال دوست کرد مرا دهر تیره حال . مجد همگر (از آنندراج ).رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود.