کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حالیا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حالیا
/hāliyā/
معنی
الحال؛ اکنون؛ اینزمان؛ حالا؛ در این وقت: ◻︎ عاقبت منزل ما وادی خاموشان است / حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز (حافظ: ۵۳۲)، ◻︎ تا درخت دوستی کی بر دهد / حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم (حافظ: ۷۴۰).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اکنون، الحال، حالا، فعلاً، کنون ≠ بعداً، قبلاً
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حالیا
واژگان مترادف و متضاد
اکنون، الحال، حالا، فعلاً، کنون ≠ بعداً، قبلاً
-
حالیا
فرهنگ فارسی معین
(ق .) اکنون ، حالا.
-
حالیا
لغتنامه دهخدا
حالیا. (از ع ، ق ) اکنون . حالی . در این وقت . فعلاً. عجالةً : کبک عاقل خود را حالیا غافل میسازد. (جهانگشای جوینی ).نقشی بر آب میزنم از گریه حالیاتا کی شود قرین حقیقت مجاز من . حافظ.یارب این شمع دل افروز ز کاشانه ٔ کیست جان ما سوخت بپرسید که جانانه ٔ...
-
حالیا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی: حالیّاً] [قدیمی] hāliyā الحال؛ اکنون؛ اینزمان؛ حالا؛ در این وقت: ◻︎ عاقبت منزل ما وادی خاموشان است / حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز (حافظ: ۵۳۲)، ◻︎ تا درخت دوستی کی بر دهد / حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم (حافظ: ۷۴۰).
-
جستوجو در متن
-
الان
واژگان مترادف و متضاد
اکنون، الحال، اینک، حال، حالا، حالیا
-
الحال
واژگان مترادف و متضاد
اکنون، الان، اینزمان، اینک، حال، حالیا
-
حالا
واژگان مترادف و متضاد
اکنون، الان، الحال، اینک، حال، حالیا، فعلاً ≠ بعداً، قبلاً
-
بر آب انداختن
لغتنامه دهخدا
بر آب انداختن . [ب َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) ظاهر و فاش کردن : تا چه خواهد کرد با ما تاب و رنگ عارضت حالیا نیرنگ نقش خود بر آب انداختی .حافظ.
-
آخرالامر
لغتنامه دهخدا
آخرالامر. [ خ ِ رَل ْ / رُل ْ اَ ] (ع ق مرکب ) عاقبت . در پایان کار. الحاصل : آخرالامر گل کوزه گران خواهی شدحالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی .حافظ.
-
خاموشان
لغتنامه دهخدا
خاموشان . (اِ) ج ِ خاموش . بی صدایان . ساکتها. سکوت کنندگان .- وادی خاموشان ؛ کنایه از قبرستان و گورستان است : عاقبت منزل ما وادی خاموشان است .حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز.حافظ.
-
غلغله انداختن
لغتنامه دهخدا
غلغله انداختن . [ غ ُ غ ُ ل َ / ل ِ اَ ت َ ](مص مرکب ) غلغله افکندن . شور و غوغا افکندن . فریاد و هایهوی برآوردن . بانگ و آواز برآوردن : عاقبت منزل ما وادی خاموشان است حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز. حافظ.رجوع به غلغله افکندن و غلغل افکندن شود.
-
وادی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اودِیَة] vādi ۱. [مجاز] سرزمین.۲. [مجاز] فضا؛ جایگاه.۳. گشادگی میان دو کوه؛ دره.۴. رودخانه.〈 وادی خاموشان: [قدیمی، مجاز] گورستان: ◻︎ عاقبت منزل ما وادی خاموشان است / حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز (حافظ: ۵۳۲).
-
وادی خاموشان
لغتنامه دهخدا
وادی خاموشان . [ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گورستان . (ناظم الاطباء). قبرستان . (یادداشت مؤلف ) : عاقبت منزل ما وادی خاموشان است حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز. حافظ (دیوان چ قزوینی - غنی ص 179).دیدم زمیی چو دیگ جوشان بی توشه چو وادی خموشان . م...
-
خانه برانداز
لغتنامه دهخدا
خانه برانداز. [ ن َ / ن ِ ب َ اَ ] (نف مرکب ) مسرف . متلف . (ناظم الاطباء). کنایه از کسی که هرچه داشته باشد همه را پاک به باد دهد خواه از آن خود باشد خواه از آن دیگری . و این در مقابل خانه نگهدارباشد. (آنندراج ). ولخرج . مبذر. || خراب کننده ٔ خانه . ...