کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حالع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حالع
لغتنامه دهخدا
حالع. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عابربن شالح بن ارفحشدبن سام بن نوح (ع ). وی پدر ارغنون و او پدر ساروغ است و هو اول من شکل الدراهم و الدنانیر. (تاریخ گزیده چ براون ج 1 ص 30).
-
واژههای همآوا
-
حالا
واژگان مترادف و متضاد
اکنون، الان، الحال، اینک، حال، حالیا، فعلاً ≠ بعداً، قبلاً
-
حالا
فرهنگ واژههای سره
اکنون، کنون، اینگاه
-
هالع
لغتنامه دهخدا
هالع. [ ل ِ ] (ع ص ) مرد خروشنده از ناشکیبائی . نیک ناشکیبا. فی الحدیث : من شر ما اوتی العبد شح هالع و جبن خالع؛ ای شح یجزع فیه العبد و یحزن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جزوع . (معجم متن اللغة). شح هالع؛ محزن . (اقرب الموارد). || شتر مرغ رمنده و د...
-
حالا
فرهنگ فارسی معین
[ ع . حالاً ] (ق .) اکنون ، در این وقت .
-
حالا
لغتنامه دهخدا
حالا. (ازع ، ق ، اِ) اکنون . کنون . اینک . نَک . نون . الاَّن . امروز. ایدر. ایمه . همیدون . ایدون . فی الحال . این زمان . در همین وقت . در همین حال . در همین زمان : دروغی که حالا دلت خوش کندبه از راستی کت مشوش کند. سعدی .|| فوراً. معجلاً. عاجلاً. ||...
-
حالاً
لغتنامه دهخدا
حالاً. [ لَن ْ ] (ع ق ) فی الفور. درحال .
-
حالا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] hālā زمانی که در آن هستیم؛ الحال؛ فیالحال؛ اکنون؛ این زمان.
-
حالا
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: alân(a) / hat طاری: hatun طامه ای: hat طرقی: hat / hatu کشه ای: hatu نطنزی: had