کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حالبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حالبی
/hālebi/
معنی
گیاهی با گلهای زرد شبیه گل بابونه که در طب قدیم برای معالجۀ بیماریهای مجرای ادرار به کار میرفته؛ بوبونیون.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حالبی
لغتنامه دهخدا
حالبی . [ ل ِ ] (ع اِ) اطراطیقوس . (ضریر انطاکی ج 1 ص 116). بوبونیون . بیوسون (مصحف بوبونیون ). (ابن بیطار، متن عربی ص 26). ثونیون (مصحف بوبونیون ). (ابن بیطار، متن عربی ص 26). این دوا بدین نام نامیده شده زیرا ورم حالب را ضماداً و تعلیقاً درمان کند و...
-
حالبی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) hālebi گیاهی با گلهای زرد شبیه گل بابونه که در طب قدیم برای معالجۀ بیماریهای مجرای ادرار به کار میرفته؛ بوبونیون.
-
جستوجو در متن
-
بوبونیون
لغتنامه دهخدا
بوبونیون .(اِ) اسطیراطیقوس . حالبی . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
بوبونیون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) bubuniyun گیاهی با ساقۀ راست و محکم و گلهای زردرنگ شبیه گل بابونه که در طب قدیم مصرف دارویی داشته؛ حالبی.
-
اسطر اطیقوس
لغتنامه دهخدا
اسطر اطیقوس . [ اَ طَ اَ ] (معرب ، اِ مرکب ) خُرم . حالبی . بوبونیون . قبسطالة. رجوع به اسطاروس اطیقوس و اسطیر اطیقوس شود.
-
محلب
لغتنامه دهخدا
محلب . [ م َ ل َ ] (ع اِ) انگبین . (منتهی الارب ). عسل و انگبین . (ناظم الاطباء). || محل دوشیدن شیر : تو هنوز از خارج آن را طالبی محلبی از دیگران چون حالبی .مولوی (مثنوی ، دفتر پنجم ص 96).
-
اسطاروس اطیقوس
لغتنامه دهخدا
اسطاروس اطیقوس . [ اَ اَ ] (معرب ، اِ مرکب ) (قانون ابن سینا) اسطیر اطیقوس . خرم . اسطر اطیقوس . حالبی . بوبونیون . قبسطالة. رجوع به اسطیر اطیقوس شود.
-
خوب کلان
لغتنامه دهخدا
خوب کلان . [ ک َ ] (اِ مرکب ) تخم بارتنگ . (ناظم الاطباء). خوب کلا. خاکشی شیرین . خُبّه . اطراطیقوس . حالبی . شفترک . (یادداشت بخط مؤلف ). در انجمن آرای ناصری آمده : گیاهی است که تخم آنرا خاکشی و شفترک گویند و غیر بارتنگ است ولی در جهانگیری و برهان ...
-
اسطیر اطیقوس
لغتنامه دهخدا
اسطیر اطیقوس . [ اَ اَ ] (معرب ، اِ مرکب ) بوبونیون . حالبی . قبسطالة. و ابوعلی در قانون آن را «اسطاروس اطیقوس » آورده و گوید: هو الدواء المعروف بالحالبی ، فیه ادنی تبرید و لیس فیه قبض . قوته قوة محللة مع تبرید الاورام و البثور. نافعمن اورام الحالب ض...
-
اطراطیقوس
لغتنامه دهخدا
اطراطیقوس . [ اَ ] (معرب ، اِ) جوب کلان . (یادداشت مؤلف ). یونانی است بمعنی شبیه الکواکب و بعربی معروف به حالبی است جهت آنکه تعلیق آن بالخاصیة اورام حادث در حالب را نافع است .گیاهی است ساق آن کمتر از ذرعی و صلب و خشن و بر اطراف آن گلی شبیه به بابونه...
-
حالب
لغتنامه دهخدا
حالب . [ ل ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حلب . دوشنده ٔ شیر. دوشنده . دوختار : تو هنوز از خارج آن را طالبی مجلبی از دیگران چون حالبی . مولوی . || (اِ) کِش . کشال . || رگ بن ران که از راه آن بول از گرده بسوی مثانه آید و آن دو باشد. و از آن دو باکلمه ٔ حالبَ...