کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حالب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حالب
/hāleb/
معنی
۱. (زیستشناسی) میزنای
۲. (صفت) [قدیمی] دوشنده؛ دوشندۀ شیر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حالب
لغتنامه دهخدا
حالب . [ ل ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حلب . دوشنده ٔ شیر. دوشنده . دوختار : تو هنوز از خارج آن را طالبی مجلبی از دیگران چون حالبی . مولوی . || (اِ) کِش . کشال . || رگ بن ران که از راه آن بول از گرده بسوی مثانه آید و آن دو باشد. و از آن دو باکلمه ٔ حالبَ...
-
حالب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] hāleb ۱. (زیستشناسی) میزنای۲. (صفت) [قدیمی] دوشنده؛ دوشندۀ شیر.
-
واژههای همآوا
-
هالب
لغتنامه دهخدا
هالب . [ ل ِ ] (ع ص ) بارنده . (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
ureters
دیکشنری انگلیسی به فارسی
یتیم ها، حالب
-
حلبة
لغتنامه دهخدا
حلبة. [ ح َ ل َ ب َ ] (ع اِ) ج ِ حالب . مردان دوشنده . (منتهی الارب ). رجوع به حالب شود.
-
میزه نای
لغتنامه دهخدا
میزه نای . [ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) حالب . (لغات فرهنگستان ).
-
دوختار
لغتنامه دهخدا
دوختار. (نف ) دوشنده . حالب . دوشنده ٔ شیر. (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوختن و دوشیدن شود.
-
حالبان
لغتنامه دهخدا
حالبان . [ل ِ ] (ع اِ) تثنیه ٔ حالب . دو راه بول . دو میزراه ، از گرده به مثانه . دو رگ سرین . رجوع به حالبین شود.
-
حالبة
لغتنامه دهخدا
حالبة. [ ل ِ ب َ ] (ع ص ) مؤنث حالب . ج ، حوالب . || (اِ) ستون . (مهذب الاسماء).
-
حالبین
لغتنامه دهخدا
حالبین . [ ل ِ ب َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ حالب .دو رگ از راست و چپ در بن ران است و از آن دو، بول از دو گرده به سوی مثانه آید. رجوع به حالبان شود.
-
غده ٔ وزی
لغتنامه دهخدا
غده ٔ وزی . [ غ ُدْ دَ / دِ ی ِ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) به شکل و درشتی یک بلوط است و در حالی که میانی و قرینه دار است در ناحیه ٔ بالائی دبر قرار دارد و قسمت اولیه ٔ حالب (مجرای کلیه ) و مجاری دفعکننده را که از هر طرف با جهش به حالب باز میشوند اح...
-
زبنة
لغتنامه دهخدا
زبنة. [ زَ ب ُن ْ ن َ ] (ع اِ) پای شتر است از زبن بمعنی دفع زیرا که با آن دفع میکند و میراند. طریح گوید:غبس خنابس کلهن مصدرنهد الزبنة کالعریش شتیم . (از تاج العروس ) (لسان العرب ).زبنة الناقه ؛ پای ناقه است که حالب را با آن از خود میراند. (متن اللغة)...
-
مستهدف
لغتنامه دهخدا
مستهدف . [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) منتصب و افراخته . || مرتفع و بلند. (از اقرب الموارد). || عریض و پهن : رکن مستهدف . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || حالب و دوشنده . (از اقرب الموارد). دوشنده ٔ کمی کننده . (از منتهی الارب ). و رجوع به استهداف شود...