کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حاق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حاق
/hāq[q]/
معنی
۱. وسط؛ میان چیزی.
۲. واقع و حقیقت مطلب؛ حقیقت امر؛ اصل شیء.
۳. کامل.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. وسط، میان، مرکز ≠ انتها
۲. حقیقت موضوع، حقیقت امر، واقع مطلب
۳. کامل ≠ ناقص
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حاق
واژگان مترادف و متضاد
۱. وسط، میان، مرکز ≠ انتها ۲. حقیقت موضوع، حقیقت امر، واقع مطلب ۳. کامل ≠ ناقص
-
حاق
فرهنگ فارسی معین
(قّ) [ ع . ] (اِ.) 1 - واقع و حقیقت مطلب . 2 - وسط چیزی ، میان شی .
-
حاق
لغتنامه دهخدا
حاق . [ حاق ق ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از حق . نفس الامر. حقیقت امرو مغز آن . اصل شی ٔ: حاق واقع، حاق ّ مسئله ، حاق مطلب این است . || وسط چیزی . (منتهی الارب ). میان چیزی . (غیاث اللغات ): سقط علی حاق رأسه ؛ آنکه با سر افتد. || جئته فی حاق الشتاء. (من...
-
حاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حاقّ] [قدیمی] hāq[q] ۱. وسط؛ میان چیزی.۲. واقع و حقیقت مطلب؛ حقیقت امر؛ اصل شیء.۳. کامل.
-
واژههای مشابه
-
حَاقَ
فرهنگ واژگان قرآن
احاطه کرد - فرا گرفت
-
حاق اتصال
لغتنامه دهخدا
حاق اتصال . [ حاق ْق اِت ْ ت ِ ] (ع اِ مرکب ) اتصال دو کوکب است به یکدیگر با وحدت عرض و طول ، مثل آنکه قمر در سوم درجه ٔ حمل به عرض یک درجه ٔ شمالی ، و زحل در سوم درجه ٔ میزان به یک درجه ٔ عرض شمالی باشد.
-
واژههای همآوا
-
هاق
لغتنامه دهخدا
هاق . [ هاق ق ] (ع ص ) بسیارجماع . حریص در جماع . (ناظم الاطباء). بسیار گاینده . (آنندراج ). ج ، هُقُق . (منتهی الارب ).
-
حَاقَ
فرهنگ واژگان قرآن
احاطه کرد - فرا گرفت
-
جستوجو در متن
-
وسط
واژگان مترادف و متضاد
۱. بین، حاق، مابین، میان، میانه ۲. مرکز ۳. قلب ۴. بحبوحه
-
محاقة
لغتنامه دهخدا
محاقة. [ م ُ حاق ْ ق َ ] (ع مص ) حقاق . خصومت کردن با کسی . || دعوی حق خود کردن . (منتهی الارب ).
-
متحاق
لغتنامه دهخدا
متحاق . [ م ُ ت َ حاق ق ] (ع ص ) با هم خصومت کننده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تحاق شود.
-
حاقة
لغتنامه دهخدا
حاقة. [ حاق ْ ق َ ] (ع اِ) بلای ثابت . ج ، حَواق ّ. (منتهی الارب ). || قیامت . (منتهی الارب ) (دهار). رستخیز،سمیت بذلک لأن ّ فیها حواق ّ الامور او یحق لکل قوم عملهم : الحاقة ما الحاقة و ما ادریک ما الحاقة. (قرآن 1/69-3) (منتهی الارب ). || رجل حاقةال...