کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حاضر جوابی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حاضر جوابی
دیکشنری فارسی به عربی
ارتجال
-
واژههای مشابه
-
دزد حاضر و بُز حاضر
فرهنگ گنجواژه
متهم و مدرک.
-
حاضر شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. حضوریافتن، ظاهر شدن، حاضر گشتن ۲. آماده شدن، فراهم شدن، مهیا شدن ۳. مهیا گشتن، قبولمسئولیت کردن ۴. با هم کنار آمدن، توافق کردن، به توافق رسیدن
-
حاضر کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. احضار کردن، به حضور آوردن ۲. آماده کردن، مهیا ساختن، فراهم آوردن، فراهم ساختن ۳. آموختن، یاد گرفتن
-
حاضر غیاب
فرهنگ فارسی معین
( ~. ) [ ع . ] (مص ل .) خواندن نامه های جمعی برای تعیین کسانی که غایبند؛ چنان که معلم شاگردان را و صاحب منصب سربازان را.
-
امر حاضر
لغتنامه دهخدا
امر حاضر. [ اَ رِ ض ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح صرف ، فعل امری است که بوسیله ٔ آن انجام دادن کاری از مخاطب خواسته شود. و رجوع به امر شود.
-
حاضر قنسرین
لغتنامه دهخدا
حاضر قنسرین . [ ض ِ رِ ق َن ْ ن ِ ] (اِخ ) دهی است به قنسرین ، و آنرا قبیله ٔ تنوخ ، پس از رفتن بسرزمین شام و مدتی چادرنشینی بساختند و این حاضر را تشکیل دادند. و چون ابوعبیده قنسرین را فتح کرد مردم حاضر رابه اسلام بخواند، گروهی اسلام آوردند و گروهی ب...
-
حاضر خدمات
دیکشنری فارسی به عربی
التزام
-
حاضر کردن
دیکشنری فارسی به عربی
جاهز
-
زمان حاضر
دیکشنری فارسی به عربی
هدية
-
حاضر کرد
دیکشنری فارسی به عربی
اِجْتَلَبَ
-
اغذیه حاضر
دیکشنری فارسی به عربی
اطعمة مستحضرة
-
حاضر بخدمت
دیکشنری فارسی به عربی
نشيط
-
حاضر شد
دیکشنری فارسی به عربی
استعد