کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حاصن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حاصن
لغتنامه دهخدا
حاصن . [ ص ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حصن : و امراءة حاصن ؛ زن پارسائی گزیده . زن پرهیزکار. || زن شوی کرده . محصنة.
-
واژههای همآوا
-
حاسن
لغتنامه دهخدا
حاسن . [ س ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حسن . حَسَن . حُسان . حُسّان . حَسین . خوب روی . صاحب جمال . || نیکوکار. || (اِ)ماه .
-
جستوجو در متن
-
حاصنة
لغتنامه دهخدا
حاصنة. [ ص ِ ن َ ] (ع ص ) تأنیث حاصن . زن پارسا. ج ، حاصنات ، حواصن .
-
حواصن
لغتنامه دهخدا
حواصن . [ ح َ ص ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حاصن . زنان باردار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
حصان
لغتنامه دهخدا
حصان . [ ح ُ ] (ع ص ، اِ) امراءة حصان ؛ زن پارسا یا شوهردار. زن نیکوکار و عفیفه . بشوی . متزوجه . مستوره . حاصن . حاصنة. ج ، حصانات ، حصن . || دره . یک دانه مروارید : بحصن حصین اندرم ار ز دست که بینند حصن حصینم حصان .مسعودسعد.
-
پارسا
لغتنامه دهخدا
پارسا. (ص ) آنکه از گناهان پرهیزد و به طاعت و عبادت و قناعت عمر گذارد. پرهیزکار و دور از معاصی و ذمائم . (برهان ). در فرهنگ رشیدی آمده است که : «پارسا مرکب است از پارس که لغتی است در پاس بمعنی حفظ و نگهبانی و از الف که چون لاحق کلمه شود افاده معنی فا...