کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حاصل خیز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حاصل خیز
لغتنامه دهخدا
حاصل خیز. [ ص ِ ] (نف مرکب ) بَرْوَر. برومند: زمینی حاصل خیز.
-
واژههای مشابه
-
حاصل دادن
واژگان مترادف و متضاد
۱. به بارنشستن، ثمردار شدن، محصول دادن، بر کردن، بار دادن، ثمر دادن ۲. مثمر شدن ۳. بهره دادن، نتیجه دادن
-
حاصل شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. فراهمشدن، مهیا گشتن ۲. به دست آمدن، کسب شدن، نتیجه دادن ۳. درآمد داشتن
-
حاصل کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. به دستآوردن، اکتساب کردن، تحصیل کردن ۲. جمع کردن، فراهم کردن ۳. به نتیجه رسیدن، نتیجهگرفتن
-
حاصل گشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. کسبشدن، به دست آمدن، حاصل شدن، تحصیلشدن ۲. مهیا شدن، فراهم شدن
-
حاصل از
فرهنگ واژههای سره
برآمده از
-
سال حاصل
لغتنامه دهخدا
سال حاصل . [ ص ِ ] (اِ مرکب ) محصول و حاصل سال . (ناظم الاطباء). آنچه در سال از محصول بدست آید.
-
بی حاصل
لغتنامه دهخدا
بی حاصل . [ ص ِ ] (ص مرکب ) بیهوده . بی فایده . بی نفع. بلاجدوی . لاطائل . (یادداشت بخط مؤلف ) : خار یابد همی ز من در چشم دیو بی حاصل دوالک باز. ناصرخسرو.ز بهر چیز بی حاصل نرنجی به بود زیرابسی بهتر سوی دانا ز مرد ژاژخای ابکم . ناصرخسرو.میدهد دل مر ت...
-
حاصل جمع
لغتنامه دهخدا
حاصل جمع. [ ص ِ ل ِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنچه از جمع کردن چند عدد بدست آید، مثلاً حاصل جمع 5 و 7، دوازده باشد: 12 = 7 + 5 .
-
حاصل ضرب
لغتنامه دهخدا
حاصل ضرب . [ ص ِ ل ِ ض َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنچه از ضرب چند عدد در یکدیگر بدست آید، مثلاً حاصل ضرب 5 در 6، سی باشد: 30 = 6 * 5 .
-
حاصل کلام
لغتنامه دهخدا
حاصل کلام . [ ص ِ ل ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) خلاصه ٔ کلام . مجمل سخن . (آنندراج ) : رنجش از هواخواهان شیوه ٔ مروّت نیست جان من مرنج از من حاصل کلام این است .ملا آفرین لاهوری .
-
حاصل چینی
لغتنامه دهخدا
حاصل چینی . [ ص ِ ] (حامص مرکب ) درو. درویدن محصول . حصاد. جَنْی .
-
حاصل خیزی
لغتنامه دهخدا
حاصل خیزی . [ ص ِ ] (حامص مرکب ) برومندی . بَرْوَری .
-
حاصل الکلام
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] [قدیمی] hāselolkalām خلاصۀ کلام.