کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حاصلخیز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حاصلخیز
/hāselxiz/
معنی
زمینی که قابلیت به بار آوردن محصول بسیار را دارد.
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
بارور، پربار
دیکشنری
fat, fecund, fertile, fruitful, generous, plentiful, productive, rich
-
جستوجوی دقیق
-
حاصلخیز
فرهنگ واژههای سره
بارور، پربار
-
حاصلخیز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (ص مر.) بارور، برومند.
-
حاصلخیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] hāselxiz زمینی که قابلیت به بار آوردن محصول بسیار را دارد.
-
حاصلخیز
دیکشنری فارسی به عربی
خصب
-
واژههای مشابه
-
حاصلخیز، حاصلخیز
واژگان مترادف و متضاد
۱. بارور، برومند، پرمحصول، پربار ≠ بیحاصل، ۲. سترون، شورهزار
-
حاصلخیز کردن
دیکشنری فارسی به عربی
خصب ، إخْصاب
-
غیر حاصلخیز
دیکشنری فارسی به عربی
عقيم
-
واژههای همآوا
-
حاصل خیز
لغتنامه دهخدا
حاصل خیز. [ ص ِ ] (نف مرکب ) بَرْوَر. برومند: زمینی حاصل خیز.
-
جستوجو در متن
-
fertilely
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حاصلخیز
-
خصب
دیکشنری عربی به فارسی
بارور , برومند , پرثمر , حاصلخيز , پراثر , پربرکت , بارور کردن , حاصلخيز کردن , لقاح کردن , کود دادن
-
بارخیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) bārxiz ۱. حاصلخیز.۲. بارور.
-
infertile
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نابارور، غیر حاصلخیز، بی حاصل، بی بار