کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حاشية پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
wetland margins
حاشیۀ تالاب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] زمینهای معمولاً خشک مجاور تالاب که گیاهان و جانوران آن به آب تالاب وابستهاند
-
forest edge
حاشیۀ جنگل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] محل برخورد جنگل با اراضی غیرجنگلی، مانند مزرعه، مرتع، سطوح آبی یا اراضی انسانساخت
-
margin of error
حاشیۀ خطا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آمار] نصف طول بازۀ اطمینان
-
cropped
حاشیهگرفته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] ویژگی تصویری که حاشیههای آن با استفاده از پوشانه (mask) حذف شده باشد
-
cropping, crop 2
حاشیهگیری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] حذف حاشیههای تصویر، معمولاً با استفاده از پوشانه (mask)
-
edge line
خط حاشیه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] خطی که لبۀ راه را مشخص میکند
-
حاشیه رفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. رَ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) از موضوع اصلی خارج شدن .
-
حاشیه نشین
فرهنگ فارسی معین
( ~. نِ) [ ع - فا. ] (اِفا.) 1 - آن که در فعالیت گروهی شرکت نمی کند. 2 - آن که در حاشیه شهر سکونت دارد. 3 - کسی که در کنار مجلس نشیند.
-
حاشیه بندی
لغتنامه دهخدا
حاشیه بندی . [ ی َ / ی ِ ب َ ] (حامص مرکب ) برآوردن مرز. گل کاری کردن دور باغچه ها.
-
حاشیه دار
لغتنامه دهخدا
حاشیه دار. [ ی َ / ی ِ ] (نف مرکب ) هر چیز پهن کناره دار.- جامه ٔ حاشیه دار ؛ ثوب مفروز.
-
حاشیه دوزی
لغتنامه دهخدا
حاشیه دوزی . [ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) دوختن . حاشیه ٔ پارچه ها و جامه ها بطرزی خاص .
-
حاشیه زاده
لغتنامه دهخدا
حاشیه زاده . [ ی َ / ی ِ دَ / دِ] (ص مرکب ) حقیرزاده . چاکرزاده . بی اصل و نسب : و منع کرد هیچ بی اصل یا بازاری یا حاشیه زاده دبیری آموزد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی چ کمبریج ص 93).
-
حاشیه نشین
لغتنامه دهخدا
حاشیه نشین . [ ی َ / ی ِ ن ِ ] (نف مرکب ) آنکه درحاشیه ٔ مجلس نشیند. حاضری در مجلس که بکاری نیست .- امثال : حاشیه نشین دلش فراخ است (یا گشاد است ) ؛ یعنی چون سود و زیانی در امرندارد هرچه بیشتر و بهتر و پر خرج تر را رأی دهد، نظیر: از کیسه خلیفه می...
-
حاشیه نویس
لغتنامه دهخدا
حاشیه نویس . [ ی َ / ی ِ ن ِ ] (نف مرکب ) محشی . نویسنده ٔ حواشی . رجوع به حاشیه نویسی شود.
-
حاشیه نویسی
لغتنامه دهخدا
حاشیه نویسی . [ ی َ / ی ِ ن ِ ] (حامص مرکب ) تحشیه . نوشتن حواشی . گویند تعلیقه بحواشی کتب معقوله و فلسفه گفته شود،و حاشیه برای جز آن باشد. چه حاشیه از حشو و بمعنی زائد است و اهل فلسفه از اطلاق این نام بتعلیقات خود ابا دارند. و از آنجا که حاشیه نویسی...