کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حادثه زای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حادثه زای
/hādesezāy/
معنی
آنکه یا آنچه حادثه ایجاد میکند؛ آنکه باعث حادثه شود: ◻︎ کی بُوَد کاین سپهر حادثهزای / جمله از یکدگر فرو ریزد (انوری: ۶۰۳).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حادثه زای
لغتنامه دهخدا
حادثه زای . [ دِ ث َ / ث ِ ] (نف مرکب ) که مولد حوادث است : کی بود کاین سپهر حادثه زای همه از یکدگر فرو ریزد.انوری .
-
حادثه زای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] hādesezāy آنکه یا آنچه حادثه ایجاد میکند؛ آنکه باعث حادثه شود: ◻︎ کی بُوَد کاین سپهر حادثهزای / جمله از یکدگر فرو ریزد (انوری: ۶۰۳).
-
واژههای مشابه
-
حادثة
لغتنامه دهخدا
حادثة. [ دِ ث َ ] (ع اِ) چیزی نو که نبود سابق .سختی نو که پدید آید. (دستوراللغة). کارنو. احدوثة.سختی روزگار. (مهذب الاسماء). نادبة. عادیة. خَطب . مُلِمّة. (ربنجنی ). نازِلَة. قضیة. واقِعة. وقعة. پیش آمد. اِتِفاق . رویداد. نائبة. طارقة .عارضة. صافقه ....
-
حادثة
دیکشنری عربی به فارسی
حادثه ضمني , حادثه معترضه , داستان فرعي , فقره , شيوع مرض , انتشار (مرض) , برخورد , تلا في , تصادف , وقوع , تعلق واقعي ماليات , مشموليت , شايع , روي داد , واقعه , حادثه , ضمني , حتمي وابسته , تابع , رويداد ناگوار , بدبختي , قضا , حادثه بد
-
کهن حادثه
لغتنامه دهخدا
کهن حادثه . [ ک ُ هََ / هَُ دِ ث َ / ث ِ ] (ص مرکب ) در بیت زیر از خاقانی ظاهراً کنایه از پرماجرا، دارای حوادث گوناگون ، مشحون ازتجارب گوناگون و از این قبیل آمده است : این چرخ بدآیین نه نکو می گرددزو عمر کهن حادثه نو می گردد.خاقانی .
-
marine incident
حادثۀ دریایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] پیشامدی که در آن افراد یا شناور یا محمولۀ آن یا محیطزیست به مخاطره بیفتد، تاحدیکه احتمال آسیب رسیدن به آنها وجود داشته باشد
-
حادثه جو
فرهنگ فارسی معین
( ~. ) [ ع - فا . ] (ص فا.) آن که همواره در پی حوادث و وقایع تازه است ، آن که از مخاطرات نترسد.
-
حادثه جو
لغتنامه دهخدا
حادثه جو. [ دِ ث َ / ث ِ ] (نف مرکب ) و حادثه جوی ؛ آنکه از حوادث و پیش آمدها نفع جستن خواهد.
-
حادثه جوئی
لغتنامه دهخدا
حادثه جوئی . [ دِ ث َ / ث ِ ] (حامص مرکب ) عمل حادثه جوی .
-
حادثه جو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] ‹حادثهجوی› hādeseju آنکه دائم در پی وقایع و حوادث تازه است و از آنها باک ندارد.
-
حادثه ناگوار
دیکشنری فارسی به عربی
اسقاط , سوء الحظ , قضاء وقدر
-
حادثه ضمنی
دیکشنری فارسی به عربی
حادثة
-
حادثه معترضه
دیکشنری فارسی به عربی
حادثة
-
حادثه بد
دیکشنری فارسی به عربی
حادثة , کارثة