کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حاج آباد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حاج آباد
لغتنامه دهخدا
حاج آباد. (اِخ ) نام محلی کنار راه لاهیجان به رشت میان لاهیجان و سرخاب ، در 555400 گزی تهران .
-
واژههای مشابه
-
حَاجَّ
فرهنگ واژگان قرآن
دلیل آورد - مجادله وستیز و گفتگوی بی منطق کرد
-
حَاجِّ
فرهنگ واژگان قرآن
حاجیان
-
گول حاج
لغتنامه دهخدا
گول حاج . (اِ مرکب ) حاجی که پیاده به مکه ٔ معظم می رود. || حاجی جاهل به اعمال و رسوم حج . (ناظم الاطباء). و رجوع به شعوری ج 2 ص 316 شود : ارکان حج هر آنکه ادا کرد حاجی است بسیار حاجی است که گشتند گول حاج . (از شعوری ).رجوع به گول شود.
-
ذات حاج
لغتنامه دهخدا
ذات حاج . [ ت ُ ] (اِخ ) موضعی است میان شام و مدینه و حاج جمع حاجت است .
-
حاج بابا
لغتنامه دهخدا
حاج بابا. (اِخ ) ابن حاج ابراهیم بن عبدالکریم . او راست : خلاصة الاعراب .
-
حاج پاشا
لغتنامه دهخدا
حاج پاشا. (اِخ ) ابن خواجه علی بن مرادبن خواجه علی بن حسام الدین قونوی . او راست : مجمع الانوار فی جمیع الاسرار،و آن تفسیری است بزرگ در چند مجلد. (کشف الظنون ).
-
حاج پاشا
لغتنامه دهخدا
حاج پاشا. (اِخ ) خضربن علی ، ملقب به جلال الدین . معروف به حاج پاشا. او راست : کناسةالجلال ، و آن کتابی مختصر است در طب . (کشف الظنون ).
-
حاج پاشا
لغتنامه دهخدا
حاج پاشا. (اِخ ) رجوع به علی بن خطاب شود.
-
حاج جعفرخان
لغتنامه دهخدا
حاج جعفرخان . [ ج َف َ ] (اِخ ) رجوع به مجمل التواریخ ص 239 (؟) شود.
-
حاج خراب
لغتنامه دهخدا
حاج خراب . [ ] (اِخ ) (امیر...). از امراء دوران آل مظفر است «و چون امیر شیخ را در منزلی که جهة شوکت و استکبار ساخته بود در غایت تزلزل و انکسار دید روی بدو آورده پرسید که امیرحاج خراب را تو کشته ای جواب داد که بلی بموجب فرموده ٔ ما او را بقتل آوردند و...
-
حاج علیرضا
لغتنامه دهخدا
حاج علیرضا. [ ع َ رِ ] (اِخ ) (قنات ....)از قنوات وقفی شهر تهران ، در سمت شمال ، مقدار آب آن 3 سنگ ، مسافت مادرچاه تا شهر سه چهارم فرسنگ است .
-
حاج هراس
لغتنامه دهخدا
حاج هراس . (اِخ ) محمدبن محمدبن ابراهیم . رجوع به محمدبن محمد.... شود.
-
حاج منیزی
لهجه و گویش تهرانی
سولفات منیزیوم