کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حاجی بیگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حاجی بابا
لغتنامه دهخدا
حاجی بابا. (اِخ ) شیخ ابراهیم طوسی معروف به حاجی بابا. او راست : رسالة فی اللهو که گوید آن را ازکتب معتبره گرد آورده است . این کتاب در دو باب است :باب نخست در حرمت لهو و باب دوم در اثبات حلال و حرام . رجوع شود به کشف الظنون چ 1 استانبول ج 1 ص 563.
-
حاجی باغ
لغتنامه دهخدا
حاجی باغ . (اِخ ) نام ناحیه ای است از نواحی کولباد. رجوع به سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو شود.
-
حاجی بحه
لغتنامه دهخدا
حاجی بحه . [ ](اِخ ) البستی . ملقب به شمس الدین . عوفی در لباب الالباب گوید: الامام الاجل شمس الدین حاجی بحه (؟) البستی ، مذکری مذکور با فضلی موفور نگین ولایت فضل و هنر که اگر چه از بست است اما عالم بیان (؟) از آن تکین آباد است چنان لطیف طبع عالی سخن...
-
حاجی بخارا
لغتنامه دهخدا
حاجی بخارا. [ ب ُ ] (اِخ ) نام تاجری که شمس الدین ایلتمش را بخرید. رجوع به حبط ج 1 ص 416 شود.
-
حاجی برادر
لغتنامه دهخدا
حاجی برادر. [ ب َ ] (اِخ ) از نزدیکان امیر عادل آقا. از امرای معتبر ایلکانیان . رجوع به ذیل جامع التواریخ حافظ ابرو شود.
-
حاجی برلاس
لغتنامه دهخدا
حاجی برلاس . [ ] (اِخ ) (امیر....) از اولاد میسومنکابن قرا جار نویان است و با امیر بیان سلدوز، لشکری بسمرقند کشید و سپس در شهر کش لواء استقلال برافراشت و چون در سنه ٔ 761 هَ . ق . توغلقتمورخان روی بسمرقند آورد امیر حاجی برلاس هراس بی قیاس بخود راه دا...
-
حاجی بکتاش
لغتنامه دهخدا
حاجی بکتاش . [ ب َ ] (اِخ ) قریه ٔ بزرگی است در 75000 گزی قیصریه در 60000 هزارگزی شهر قیر از ولایت آنقره و مزاریکی از مشاهیر اولیا موسوم به حاجی بکتاش ولی ، بدانجا است این قریه دارای 311 خانوار و 1500 تن سکنه و یک جامع و یک مدرسه است . باغ و باغچه ها...
-
حاجی بکنده
لغتنامه دهخدا
حاجی بکنده . [ ب ِ ک َ دِ ] (اِخ ) (قنات ...) نام قناتی است در اطراف رشت . رجوع به سفرنامه ٔ مازندران و استر آباد رابینو ص 16 شود.
-
حاجی بهرام
لغتنامه دهخدا
حاجی بهرام . [ ب َ ] (اِخ ) از شعرای بخاراست و از اوست بیت ذیل :یک چشم زدن غافل از آن ماه نباشم ترسم که نگاهی کند آگاه نباشم .(قاموس الاعلام ترکی ).
-
حاجی بیگقتلغ
لغتنامه دهخدا
حاجی بیگقتلغ. [ ب َ ی ق ُ ل ُ ] (اِخ )یکی از چهار سرداری است که در زمان سلطان حسین پسر سلطان اویس ، به دست شاه شبلی اسیر شدند. رجوع به ذیل جامعالتواریخ رشیدی ، تألیف حافظ ابرو ص 200 شود.
-
حاجی ترخان
لغتنامه دهخدا
حاجی ترخان . [ ت َ ] (اِخ ) یا هشترخان (اِخ ) شهری از مملکت روسیه در اروپا کرسی ناحیتی بهمین نام واقع در جزیره ای از گنگباری (مجمعالجزائری ) که از دلتاهای ولگا (آتل ) تشکیل میشود در 45 هزارگزی مصب این رود ببحر خزر. دارای 225000 مردم و سابقاً آنجا آرش...
-
حاجی ترخانی
لغتنامه دهخدا
حاجی ترخانی . [ ت َ ] (گل ...). رجوع به گل رشتی شود.
-
حاجی ترلو
لغتنامه دهخدا
حاجی ترلو. (اِخ ) نام یکی از تیره های ایل بهارلو است ، که در فارس سکنی دارند. رجوع به جغرافیای سیاسی ایران تألیف کیهان ص 86 و رجوع به ایل بهارلو شود.
-
حاجی تمجه
لغتنامه دهخدا
حاجی تمجه . (اِخ ) او راست : مجمع القواعد، بزبان ترکی در حساب . (کشف الظنون ).
-
حاجی حمزه
لغتنامه دهخدا
حاجی حمزه . [ ح َ زَ ] (اِخ ) یکی از بزرگان زمان امیر شیخ حسن کوچک است . رجوع به ذیل جامع التواریخ رشیدی تألیف حافظ ابرو ص 177 و 198 و حبط ج 2 ص 78 شود.